29، کابل خیس!

اینجا وقتی بارون میاد اینترنت سرعتش کم میشه.

وقتی سیل میاد قطع میشه.

نمی دونم چرا!

+ کسی میدونه به ما هم بگه.

۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

28، قو های مهاجر

چند سالی هست که قوهایی که زیستگاه اصلیشون شمال دریای خزر و سیبری هست؛

مهاجرت زمستانیشون رو به جنوب دریای خزر انجام می دن و میان اینجا.

روال هم اینجوریه که چندتایی شون زمستون سال اول میان و میمونن اینجا.

بعد اتمام فصل سرد، اگر برگشتن؛ سال بعد تعداد بیشتری مهاجرت می کنن.

اگر نه به یک جای دیگه مهاجرت می کنن.

چند سالی هست که به دلیل نامناسب بودن زیستگاه زمستانیشون ( علتش رو الان یادم نیست)؛

مهاجرتشون به این سمت هست.

یکی دو سالی میرفتن یک آب بندونی توی "لنگور" که شکارچی ها حسابی از خجالتشون در اومدن.

چند سالی هست که میرن سمت سرخرود؛ اونجا آب بندون( یا همون تالاب) نداره؛

بلکه زمین های کشت برنجه که تو زمستون مورد بهره برداری قرار نمی گیره و پر از آبه.

فعلا که اینجا اوضاعشون خوبه. 

ما امروز رفته بودیم تماشاشون کنیم.

صدای آوازشون واقعا زیباست.

اما

چیزی که از پارسال تا امسال تغییر کرده بود،

یکی اینکه تعداد قوهای پارسال چندبرابر قوهای مهاجر امسال بود.

پارسال محوطه محیط بان داشت.

تعداد مردمی که میرفتن تماشای قو پارسال کمتر بود و اکثرا آدم های آرومی بودن.

امروز کلی آدم اومده بودن عکس فیس بوکی بندازن!

امسال یک سری آلاچیق و نیمکت بتونی و دکه ی فروش خوراکی و... هم اضافه شده بود.

طبعا به چنین جایی نمیگن زیستگاه طبیعی!

احتمالا سال بعد تعدادشون کمتر و کمتر میشه و دیگه نمیان این طرفا.

:(



۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

27، بکم ینزل الغیث

از موقع اذان صبح اینجا داره بارون میاد.

یک بارون نرم و زیبا.

هوا هم کمی سرده، هم خیلی مطبوع. 



۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

26، روستا

یک سالی مسافرت رفته بودیم یک منطقه ی خیلی جالب.

مردمش آدم های خیلی خوبی بودن.

منتها کمی تاثیر پذیریشون از غریبه ها زیاد بود.

شنیده بودیم که مثلا اگر کسی از یه شهر بزرگ بره اونجا

و مدل موهاش یه وری باشه، فردا همه مدل موهاشون یه وری میشه!

و کلی عجایب دیگه دیدیم اونجا.

یکیش این که مردم اونجا کلا تارک الصلوه بودن.

یک گروه طلبه ی نازنین رفته بودن اونجا و براشون مسجد ساخته بودن.

 اکثر روستا ها و بخش ها گرچه تقسیمات جغرافیایی رسمی نداره؛ اما هر طایفه ای منطقه ی مخصوص به خودش رو داره تقریبا.

حالا این طلبه ها مسجد رو توی این روستای 2 قومی، جایی ساخته بودن که تو محدوده ی یکی ازین طایفه ها قرار می گرفت.

طبعا طایفه ی دیگه نمیومدن که برن مسجدی که توی محله ی دیگه ای بوده نماز بخونن که!

از طرفی چون اینا نمیرفتن، اونا هم که مسجد در خونشون بوده نمی رفتن! ( چرا وقتی اونا نمیان، اینا برن!؟) :)))

+ و مردم هنوز هم تارک الصلوه بودن و جز عده ی کمی که اغلب هم بچه های مدرسه ای بودن کسی نماز نمیخوند!

+ کلی خاطره ی جالب دارم ازونجا. کم کم انشالله می نویسم خاطره هامو. :)


۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

25، ختم مجرب!

یک روز توی بی.آر. تی بودم.

روی صندلی نشسته بودم و یک دختر خانومی روبه روم ایستاده بود.

باهاش چشم تو چشم شدم و لبخند زدم.

ازم پرسید مجردی یا متاهل؟ چند سالته؟

منم جواب سوالشو دادم و گفت انشالله به زودی ازدواج میکنی.

منم تشکر کردم و به ایستگاه آخر رسیدیم و پیاده شدم.

از پله برقی رفتم بالا تا سریع برسم به اتوبوس اون سمت خیابون که دیرم نشه.

به اتوبوس که رسیدم دیدم یکی از پشت صدا میزنه: خانوووووووم!

منم به خودم نگرفتم.

تا رسید بهم و نفس نفس زنان گفت چرا انقدر سریع راه میری؟

همون دختر خانوم بود.

گفت میخوام یه ختمی یادت بدم که ازدواج کنی!

من خودم انجام دادم و الان نامزد دارم و....

من گفتم مرسی. نمیخواد. گفت نه باید بهت بگم انجام بدی.

کلی اصرار کرد و آخرش یه کاعذ از کیفش در آورد و شروع کرد به نوشتن.

گفت اینا رو بعد نماز صبح تا زمان طلوع میخونی. آخرش هم به یک سوره ای ختم میشد که باید زمان طلوع خونده می شد.

مدت ختم هم 40 روز بود.

به جز این یک دعا نوشته بود که باید مینداختی به گردنت.

منم تشکر کردم و کاغذ و گرفتم و از پله های اتوبوس رفتم بالا.

کلی سفارش کرد که حتما انجام بده و....

منم گفتم : انشالله.

و خداحافظی کرد و تمام!

+ انقدر ختمش طولانیه که من حتی یک بار هم انجامش ندادم!

+ چرا من ختم بگیرم!؟ اصلا اون باید ختم بگیره که قراره همچین دختری گیرش بیاد! والا.... :)

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو