۷۵ مطلب در اسفند ۱۳۹۲ ثبت شده است

پیش دفاع

من تازه الان استرس گرفتم.

هنوز اسلایدهامو نساختم!

هنوز کلی کار دارم که باید انجام بدم.

سرم درد میکنه.

مغزم هم قفل کرده.

حوصله ندارم! :(

امروز رفتم پیش داور داخلیم، میگم که اشکالات پروژه رو بهم بگید که کمی استرسم کم بشه.

میگه ایرادی نداشت!

بعد میگه برو شیرینی خوب بخر که نمره ی خوبی بگیری!!!

منم امروز رفتم معروف ترین شیرینی فروشی استان شیرینی سفارش دادم!

اما حوصله ندارم اسلاید بسازم!!! :(((

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

نابلدی!

یکی از مهمترین چیزهایی که هر کسی توی زندگیش باید یادبگیره،

اینه که گاهی وقتی نمی تونه، نمیخواد یا بلد نیست کاری رو انجام بده،

از همون اول به طرف اینو اعلام کنه.

جدی فکر کنم درجات بالایی از تقوی رو لازم داره که ما گاهی به بقیه بگیم:

بلد نیستم. نمی تونم. از من برنمیاد. توانایی یا سواد انجام این کار رو ندارم.

ای کاش که ما اینجوری باشیم و با خودخواهیمون بقیه رو آزار ندیم.

۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

شعری از ملک الشعرای بهار

یا که به راه آرم این صید دل رمیده را         یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را
یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن     با به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را
یا که غبار پات را نور دو دیده می کنم            یا به دو دیده می نهم پای تو نور دیده را
یا به مکیدن لبی جان به بها طلب مکن                 یا بستان و بازده لعل لب مکیده را
کودک اشک من شود خاک نشین ز ناز تو      خاک نشین چرا کنی کودک ناز دیده را؟
چهره به زر کشیده ام، بهر تو زر خریده ام  خواجه به هیچ کس مده بنده ی زرخریده را
گر ز نظر نهان شوم چون تو به ره گذر کنی  کی ز نظر نهان کنم، اشک به ره چکیده را
بانوی مصر اگر کند صورت عشق را نهان         یوسف خسته چون کند پیرهن دریده را
گر دو جهان هوس بود؛ بی توچه دسترس بود؟          باغ ارم قفس بود طایر پربریده را
جز دل و جان چه آورم بر سر ره؟ چو بنگرم   ترک کمین گشاده و شوخ کمان کشیده را
بوالعجبی شنیده ام، چیز ندیده دیده ام          این که فروغ دیده ام، دیده کند ندیده را
خیز، بهار خون جگر! جانب بوستان نگر               تا ز هزار بشنوی قصه ی ناشنیده را

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

قبل از دفاع

1- اگر همه چیز خوب پیش بره هفته ی دیگه این موقع من دیگه دانشجو نیستم
و این مدت طولانی تحصیل تمام میشه انشالله.

2- هفته ی پیش تو نمایشگاه گل و گیاه استاد خوشنویسیم رو دیدم، توی جمعیت بود و منو ندید.

من هم به روی خودم نیاوردم. منتظرم دفاع کنم، بعدش برم با خیال راحت به خوشنویسیم برسم.

3- کارناوال عروسی از دیشب شروع شده. می فرمایند که وقتی برای کسی که مرحوم می شود،

هفت شبانه روز عزاداری می شود. برای عروسی نیز باید هفت شبانه روز شادی کرد.

استدلالی بس جالب هست که کسی نمی تواند بهانه آورده و در آن شرکت نکند!

البته ما از روزها معافیم و فقط شام ها را می رویم.

4- انقدر همه چیز قروقاطی شده، نمی دونم چه کاری رو انجام بدم.

چه کاری رو بعدا انجام بدم! خدایا خودت کمک کن...

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

تجربه یک دوست

توی خوابگاه کارشناسیم، دوستی داشتم که دختر آخر خانواده بود.

پدرش وقتی دوستم یک ساله بود بود، مرحوم شده بود.

مادر نازنین و بسیار با محبتی داشت که همه جوره و از هر فرصتی برای ابراز علاقه و محبت استفاده می کرد.

و کلا دوست من عزیز کرده ی کل فامیل و خانواده و همه ی اطرافیانش بود.

یادمه سال دوم بودیم که میگفت من سال اول گاهی میرفتم حمام،

کلی گریه می کردم  ازین که چرا اینجا همه منو دوست ندارن!؟

( جالبه که هم اتاقیش یکی از با محبت ترین و دوست داشتنی ترین دخترای خوابگاه بود

و دوست خیلی عزیز و صمیمی من هم هست! )

می گفت بعدا کم کم به این نکته پی بردم که این دخترا همشون مثل من هستن.

همشون عزیز کرده ی خانواده هاشونن و خب من هم مثل بقیه هستم!

و جدا سال دوم به بعد رفتارش خیلی بهتر و بالغانه تر شد.

+ خودویژه پنداری درد خیلی بزرگیه.

ما گاهی فکر میکنیم که مشکل ما، درس ما، رشته ی ما، شریک عاطفی ما، دوست ما، معشوقه ی ما و ....

با بقیه فرق داره و اگر احیانا بقیه ایرادی میبینن و به ما میگن؛ از روی حسادت و .... هست.

++ من اصلا منکر این نیستم که زندگی هر کسی به خودش مربوطه.

اما همیشه یادمون باشه که چند تا فکر بهتر از یک فکر هست و گاهی ( تاکید میکنم که گاهی!)

کسی که بیرون از ماجرا و رابطه و رشته و ... ایستاده، بهتر از ما میتونه ببینه که چه خبره و نظر درست تری خواهد داشت.



۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو