۱۰۶ مطلب در فروردين ۱۳۹۳ ثبت شده است

205، آموزش آشپزی (2)

و از نشانه های خاله زنک شدن آدم این است که

هی راه به راه عکس غذاهایی که درست میکنه رو بزاره برای بقیه!

و اما بعد، آموزش آشپزی

1- ته قابلمه ی برنج رو یک ملاقه ماست، یک ملاقه آب،

یک قاشق چای خوری زردچوبه، و یک قاشق غذاخوری روغن بریزید،

ته دیگ برشته خواهید داشت.

میتونید شیر هم بریزید، که باعث نرم شدن ته دیگ میشه، و مناسب افراد پیر و بی دندونه. :)


2- قیمه رو با مخلوط گوشت گوساله و گوسفند درست کنید، که هم لعاب بندازه، هم خیلی رقیق یا غلیظ نشه.


3- ماست رو با خیار، سبزی خشک ( یا مثلا سبزیجات معطر ماستی موسوم به دلال، که در شکل ملاحظه میفرمایید)،

تخم شنبلیله ی پودر شده، پودر موسیر ( استفاده از سیر حق الناس به گردن داره و توصیه اکید میشه که استفاده نفرمایید!)

و کمی هم گلپر مخلوط کنید. هم جلوی سردی ماست رو میگیره و هم خوشمزه میشه. 


۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

204، بستنی عاشقانه

مادر بزرگ مرحوم من خیلی بستنی دوست داشت.

اون موقع ها که جوون بودن، توی شهر فقط چند تا مغازه بستنی میفروختن،

توی روستا هم که اصلا بستنی نداشت.

پدربزرگ یکی از این فلاسک های دو جداره از جنس روی خریده بود. 

( خیلی قدیمی بود، الان نمونش جایی نیست.)

صبح هایی که میرفت شهر،

فلاسک رو میبرد و برای مامان بزرگ بستنی میخرید.

مامان بزرگ تا یه هفته بستنی داشت و میخورد.

بعدها هم که توی روستا بستنی آوردن و میفروختن و خب راحت تر بود خریدش.

جالبه که کسی ندیده بود پدربزرگ خودش حتی یه قاشق بستنی بخوره،

اما خب برای خانومش میخرید دیگه، بستنی عاشقانه...


+ مادربزرگ هر موقع میرفت سر خاک پدربزرگ،

یه کارتون بستنی میخرید، از همون در آرامگاه شروع میکرد به تعارف کردن بستنی،

به بچه ها هم دو تا بستنی می داد.

به قدردانی از  همه ی اون بستنی های عاشقانه که پدربزرگ تا بود براش میخرید...

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

203، پشت دریاها شهری است

پشت دریاها شهری است

که در آن پنجره ها رو به تجلی باز است

...

قایقی خواهم ساخت

خواهم انداخت به آب

دور خواهم شد ازین خاک غریب

دور خواهم شد...

+ ساحل دانشکده، عصر امروز.


۱۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

202، شقایق های بهاری، تقدیم به دوستان

این شقایق های بهاری تقدیم به شما دوستان عزیز مجازی

فقط یک سوال:

چرا گل های من پس رشد نمی کنن؟!



۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

201، دانشکده،بیگاری،کارگاه...

خب من الان توی کریدور دانشکده نشستم، 

بس که بیکارم خاله زنک بازیم گل کرده!

اما توی دانشکده ی ما پرنده پر میزنه، اما دریغ از یک بنی آدم!
دانشجوی محترمی که قرار بود ما کمکش کنیم،
شکر خدا کمکی لازم نداشت و خودش همه چیو بلت بود!
استاد البته قبل اومدن ایشون فرمودن شما بیاید برای بچه ها کارگاه برگزارکنید هفته دیگه.
فعلا یه هفته ای کار جور شده برام،بیکار نیستم.
اردیبهشت هم قراره برم آلوچه چینی
خرداد هم آشپزی(البته نمیدونم چه مدتیه)
تیر هم که ماه رمضونه، بعدشم خدا بزرگه ایشالله.
عین ندید بدید ها هر جای دانشکده رفتم عکس گرفتم،
درخت های سبز و مرتفع، شقایق های رنگی رنگی، گل های خوشرنگ...(چرا گل های من پس رشد نمی کنن؟!)
فعلا لب دریا نشستیم روی صخره ها.
جای همه دوستان خالی.

۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو