۴۰ مطلب در مهر ۱۳۹۳ ثبت شده است

448، مریمی ورزشکار

من از راهنمایی پینگ پنگ بازی می کردم. انگیزه اولیه ام نمره تشویقی ورزش بود

که کارت باشگاه برامون به ارمغان! داشت. اما کم کم ازین ورزش خوشم اومد.

سالهای راهنمایی و دبیرستان تمام شد و من رفتم خوابگاه.

( واقعیت اینه که خوابگاهی بودن وقتی هنوز 18 سالتونه، تجربه سختیه. حتی اگر خوابگاهتون توی دانشگاه باشه و حتی تر! اگر همه چیز اعم از نونوایی و بانک و سوپر و خشکشویی و لباس فروشی و ... توی دانشگاه باشه و شما هفته به هفته هم پاتون رو از محوطه ای که تو نقشه تهران به عنوان فضای سبز مشخص شده نزارید بیرون، بازم سخته. تجربه ی خوب اما سخت و گرونیه. )

خلاااااصه ما ورزش رو در دانشگاه هم ادامه دادیم و عضو تیم دانشگاه شدیم،

اما روزی از روزهای پاییزی در محوطه خوابگاه زمین خوردیم

و با صورت افتادیم روی سنگ های بزرگ حیاط و مصدوم شدیم و ورزش رو کنار گذاشتیم.

( البته قضیه به همین سادگی هم نبود. مربی تیم عوض شد و مربی جدید بسیار بداخلاق بود و بازیکن چپ دستی مثل من رو دوست نداشت. مدتی به خاطر آسیب دیدگی نرفتم باشگاه، بعد که رفتم دیگه قبولم نکرد و من هم کوانتوم مکانیکم شروع شده بود و ادامه ندادم دیگه.)

گاهی وسوسه میشم دوباره شروع کنم...

منتها هر جایی زنگ میزنم توی شهرمون بهم اطلاع درست و حسابی نمیدن... :(


+ ما برای کوانتم، و برای خیلی چیزهای دیگه بهای سنگینی دادیم.

خیلی از آروم بودن هامون از سر بی تفاوتی نیست.

از بابت گذراندن تجربه های خیلی سنگینه.

خیلی سنگین...

۱۴ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو

447، چند تجربه از زندگی

1- از هیچ کسی توقع نداشته باشید، نه از خانواده، نه از دوستانتون و نه حتی از خودتون. بی دریغ لطف و محبت کنید؛ نه به انتظار جبرانش. از هیچ کسی توقع نداشتن، باعث میشه با آرامش بیشتری زندگی کنید.
2- محبت اکسیره... داروی درمان قلب هاست. دارو رو چطوری میخورن؟ با قاشق چایخوری. به کسی با شیلنگ دارو نمیدن. شما هم حواستون باشه که به کسی انقدر محبت نکنید که خفه اش کنید. محبت زیاد، محبت شیلنگی، مردم رو خفه میکنه، اونوفت ازتون طلبکار میشن. حواستون باشه که هر چیزی حتی اگر خوب باشه، اندازه داره.
3- زندگی رو سخت نگیرید. هر چی سخت تر بگیرید سخت تر میگذره. زیادی هم شل و ول و بیخیال و باری به هر جهت نباشید. نه افراط کنید و نه تفریط. در هر چیزی  اندازه نگه دارید.
4- بزرگواری آدمها رو به حساب نفهمی و خریتشون نزارید و یادتون باشه که اغلب مردم بعد از چند بار بدی دیدن، کلا نسبت به بودن و نبودن ما بی تفاوت میشن. اینجور نیست که متوجه نشده باشن.
5- این وبلاگ " برای زندگی خودم" هست. اول برای خودم گفتم، بعد دیگران...
۱۴ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مریم بانو

446، شاعر همه دوران ها

امروز روز بزرگداشت مولوی، شاعر بزرگ ایرانی بوده. برای من مولانا با دو چیز به خاطرم میاد.

یکی همون تلمیح معروف حدیث

" انا مدینة العلم و علی بابها، فمن اراد العلم فلیاتها من بابها. "

که در مثنوی اومده:


چون تو بابی آن مدینه عـلم را

چون شعاعی آفتاب حـــــلم را

باز باش ای باب بر جویای بـاب

تا رسد از تو قشـــور اندر لبـاب

باز باش ای باب رحمت تا ابـــد

بـارگاه ما لـــه کفـــوا احـــــــــد


و دیگری غزل معروفی در غزلیات شمس


رندان سلامت میکنند

جان را غلامت میکنند

...


این رو نخونید، بشنوید:  دریافت


۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو

445، تحلیل با سس روزانه

1- امروز زنگ زدم جایی تا خبر تغییر یک برنامه خانوادگی رو به کسی بدم، ازم خواستن برم برای تدریس خصوصی. ساعت 7 که رفتم، دیدم شاگردم معلول حرکتی هست. جا خوردم... از طرفی برام جالب بود. اعتماد به نفسش کم بود. میگفت من کُند هستم، گفتم منم بودم. من دست چپ و راستم رو قاطی میکنم، گفتم منم هنوز بلد نیستم. آخرش قرار شد علاوه بر درس، بهش خوش نویسی تحریری هم یاد بدم. خدا بهم صبر و حوصله زیادی باید بده.  :)

2- یک مطلب مفید هم بنویسم، ما عضو شورای مرکزی جایی بودیم و هستیم... چند سال قبل به این نتیجه رسیدم که بودن من، باعث میشه جدیدتر ها رشد نکنن، یعنی نبودنم از بودنم مفید تره، این شد که دو سالی بچه ها رو به حال خودشون رها کردیم، بعد از دو سال نتیجه خیلی خوب بود. بقیه اعضای شورا هم همینطور. هر کدوم یکی دو سال نیومدن و نتیجه خوبی بود در کل. این اصل توی مدیریت همه جا در کل دنیا هست... حتی استیو جابز هم از مدیریت اپل به وسیه هیئت مدیره ای که خودش انتخاب کرده بوده، در دوره ای کنار گذاشته میشه، واقعیت اینه که هیئت موسسان میتونن بعد از مدتی پاشنه آشیل هر مجمعی باشن... امروز هم این موضوع رو در مورد جایی که چندی قبل گفته بودم مدیرش شدم، به عینه دیدم.

۱۱ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو

444، روزمــرگی ( به سکون ر)

 امروز از صبح، روز خوبی نبود برام.

پر از لحظه های ناامیدی بود.

پر از دقیقه هایی که حس میکردم هرچی توی این چندسال رشته کردم پنبه شده

و همه تلاشهام بی فایده بوده.

گاهی فکر میکنم دور خودم می چرخم.

گاهی فکر میکنم هرچی تلاش میکنم دارم درجا میزنم....

گاهی...


+ میگذره این حس...

۱۹ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو