۲۸ مطلب در آبان ۱۳۹۳ ثبت شده است

496، رسم عالم...

و اما دل به تقدیر بسپار که رسم دنیا این است،

ساحل را دیده ای که چگونه در آیینه آب

وارونه انعکاس یافته است؟

سرّ آنکه دهر بر مراد سفلگان میگردد،

این است که دنیا وارونه آخرت است...



+ این عبارات، چند سال پیش روی یک بنر توی دانشگاه کارشناسیم،

به نقل از "سید مرتضی آوینی" نوشته شده بود... روحش شاد...

۱۱ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مریم بانو

495، خصایص

یکی از ویژگی های آدمیزادی و یا بهتره بگم یکی از bug های طراحی بشر،

اینه که وقتی کسی اون رو "خر" فرض میکنه؛ ناراحت و دلخور میشه،

هممون کمابیش اینجوری هستیم و این تجربه رو به انحاء مختلف داریم،

هممون توی زندگیمون ازین آدمها دیدیم و ازشون ضربه خوردیم،

از آدمهایی که فکر میکنن خیلی زرنگ هستن؛

از آدمهایی که فکر میکنن خوبی کردن وظیفه منظم شما

و خوبی دیدن حق مسلم خودشونه؛

از کسانی که فکر میکنن اگر چیزی رو به روشون نمیاری

یعنی متوجه نشدی و نفهم تشریف داری؛

متاسفانه این خصوصیت در رفتار آدمها داره زیاد میشه،

من در برخورد با همچین کسانی

ممکنه که بازم باهاش رابطه داشته باشم،

اما هیچوقت دلم باهاش صاف نمیشه،

و مثل سابق بهش نگاه نخواهم کرد،

و صد البته هیچوقت بهش اعتماد نخواهم کرد.

شما چطور؟ چه میکنید با این آدمها؟


۱۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

494، مریمی برنامه ریز!

گاهی فکر میکنم خنده دار ترین کار عالم برنامه ریزی کردن هست.

کل زورت رو میزنی و چیزی رو از مدتها قبل مدنظر قرار میدی،

اما ته تهش اون اتفاقی که باید و خدا میخواد می افته.

گاهی خیلی تلاش میکنی برای چیزی، برای کاری،

اما نمیشه که نمیشه که نمیشه!

گاهی به "جبر" اعتقاد پیدا میکنم...


امام علی (ع) می فرمایند:

" من خداوند سبحان را به درهم شکستن عزمها و فرو ریختن تصمیمها و برهم خوردن اراده ها و خواسته ها شناختم ."




۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو

493، یک عکس...

دیشب کاملا اتفاقی تصمیم گرفتم برم سایت دانشکده لیسانسم رو ببینم، که سخنرانی چیزی هست یا نه،

بماند که بعد از فارغ التحصیلی، فقط یک بار گذرم به دانشکده مون افتاده، دانشگاه مون رفتم چند باری البته،

اطلاعیه ای دیدم که مراسم تودیع استاد ... برگزار شده، استادمون بازنشسته شده بود، و عکسش هم بود،

همه ی خاطرات دوران کارشناسیم به یادم اومد، کلاسهای درسش که دو ساعت تمام بی وقفه درس میداد،

دانشجوهایی بودیم که جرات نداشتیم حتی روی صندلی ناصاف بشینیم!  چه برسه به اینکه  لم بدیم مثلا!

استادی که موقع درس دادن محو صحبتهاش بودیم، چون کافی بود سوالی بپرسه و بلد نباشیم جواب بدیم!

استادی که تو درس هایی که ارائه میکرد، استاد مسلم بود و از لحاظ علمی کسی به گرد پاش نمی رسید!

و این استاد مسلم... فکر میکرد جوجه ای مثل من میتونه زمینش بزنه. هنوزم هم طرز فکرش عجیبه برام...




۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

492، شوخی های زندگی!

یک روز که مجبوری صبح زود پاشی و از خونه بری بیرون دنبال کار و زندگی،

انگار صد ساله نخوابیدی! یعنی 5 دقیقه بیشتر خوابیدن هم غنیمته برات!

بعد یک روز که تصمیم میگیری صبح حسابی بخوابی و کیف کنی از خواب!

از صبح عینهو خروس بیداری!

همیشه بعد نماز صبح به این فکر میکنم چقدر کمه یک ساعت دیگه میشه بخوابی!

بعد امروز بیدار شدم فکر کردم چقدرررر خوابیدم!

به ساعت نگاه کردم دیدم 8:01 هست!

کلا سیستم بدنی ما باهامون شوخی داره!!!

والا...



۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو