۳۵ مطلب در آذر ۱۳۹۳ ثبت شده است

506، زندگی، مرگ و باقی قضایا

1- زندگی این است که کنار هم باشیم و وقتمان را با هم بگذرانیم

زندگی این است که کنار هم قدم بزنیم

زندگی این است که دست یکدیگر را بگیریم

زندگی این است که هنگام غروب خورشید، آرام در گوش هم نجوا کنیم

شاید اینها خیلی بزرگ و عظیم به نظر نرسند

اما به هر حال، بهترین تجربه های زندگی هستند

انسانها در بستر مرگ

هرگز نمیگویند که کاش بیشتر کار کرده بودم

هرگز نمیگویند که کاش ثروتمندتر بودم

هرگز نمیگویند که کاش وقتم را با نگاه کردن به غروب خورشید تلف نکرده بودم

هرگز نمیگویند که کاش کمتر برای دوستانم وقت گذاشته بودم

حسرت کمبود لحظات با هم بودن، مهمترین حسرت زندگی است.

نیکولاس اسپارکس


2- فردا 5 صفر سالگرد پدربزرگم هست. یادمه اولین سالی که محرم افتاد توی عید، گفتن دیگه ما عید نمی بینیم. گفتم نه بابا 6 سال دیگه تمام میشه. گفتن دیگه به عمر ما قد نمیده. من خب اونموقع جدی نگرفتم حرفشون رو... هیچوقت دوست نداشتم فکر کنم ممکنه زمانی پدربزرگم نباشه و یا اصلا زندگی بدون اون چطوری خواهد بود. اما تمام شد اون دوران. ماه صفری تمام شد که بعدش عید مقارن با عزای حسین نبود و پدربزرگ هیچوقت عید رو ندید...

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

505، می بینی مریمت را؟

فکر کن قراره امروز برم جایی و در مورد تو حرف بزنم،

فکر کن قراره به مردم بگم که تو چه کارهایی کردی،

اونوقت اون وسط چطوری مراقب باشم اشکم در نیاد؟

چطوری بقیه متوجه نشن که من ازین شرایط خسته ام؟

چطوری...؟

می بینی مریمت را؟ می بینی بدون تو چی بهش میگذره؟

۱۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

504، مریمی خسته

 مریمی خسته هست، خیلی خسته.

هر روز به خودش می گوید امروز که کلاسهایش تمام شد،

می آید و مثل یک دختر خوب می نشیند و درس میخواند!

اما نمی شود. انقدر خسته هست که مغزش کار نمیکند.

شاگردهای امسال بدجوری خسته اش میکنند. ضعیف هستند

و مریمی معلمی نیست که بنشیند

و نگاه کند که دانش آموزان همینجور ضعیف بمانند و پیشرفت نکنند

و بنابراین به هر قیمتی شده به آنها خواهد آموخت.

اما یکی بیاید و به مریمی بگوید خودش چکار کند؟! :(


+هر جور زمان رو مدیریت میکنم فرصت نمیکنم خودم زیاد درس بخونم.

۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

503، آذر نوشت

1- این هفته ای که نبودم، روزها مثل روزهای دیگه بود، کمی سخت تر و گاهی هم بهتر و لذت بخش تر. بعضی آدمها هستن که دیدنشون این رو به آدم یادآوری میکنه که آدمهای وقیح و بی چشم و رو هنوز هم هستن، حتی اگر ما نبینیمشون و نخوایم ببینیمشون. برعکس بعضی آدمها مثل لبخند خدا هستن. نور و رنگ و انرژی می پاشن به زندگی آدم و بابت بودنشون باید خدا رو شکر کرد.

2- دلم برای آدمهایی که قربانی تصمیمات و انتخابهای نادرست دیگران هستند، می سوزه، بچه هایی که تو خانواده های نامناسب رشد میکنن، آدمهایی که قربانی اشتباهات دیگران میشن و ... امروز داشتم فکر میکردم مگه ما قراره چقدر زندگی کنیم که اینجوری خون همدیگه رو به خاطر این دنیای پست تو شیشه می کنیم... کاش کمی به خودمون بیایم.

3- شاگردهام توی یک مدرسه روستایی خیلی شیطونن... خیلی. یکیشون رسما از دیوار راست میره بالا. به من میگه خانم انقدر که سر کلاس شما من جزوه نوشتم تو کل این سال تحصیلی ننوشتم! انقدر پایه تحصیلیشون ضعیفه که منو ناامید میکنن کاملا و گاهی فکر میکنم دارم آب توی هاون میکوبم... اما خب من به این راحتی ها از رو نمیرم! بالاخره پیشرفت میکنن ان شاءالله.

4- در مدت نبود ما مقادیری پیام خصوصی بامزه بهمون رسید، اما یکی نبود بیاد ناز ما رو بکشه که بیا و نرو و ... حسن خوبیش! اینه که خیالمون راحته یه موقعی حرفامون تمام شد و خواستیم کلا ننویسیم، پا روی احساسات کسی نگذاشتیم اقلا. :))

۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

502، درباره ازدواج(4)، ارتباط مجازی

سوالی که ممکنه برای خیلی از وبلاگ نویس ها به وجود بیاد، اینه که اگر ازدواج کردن، در مورد وبلاگشون به خانوم یا آقاشون چی بگن؟ اصلا همچنان وبلاگ بنویسن یا نه؟ اگر طرف ناراحت بشه چی؟ یا... کم نیستن افراد متاهلی که وبلاگ داشتن رو از همسرشون پنهان میکنن. بعضی ها با هم مینویسن، بعضی ها از کار هم خبر دارن وووو حالا کار درست چیه؟ به نظر من اگر ما کاری یا رابطه ای داریم ( اینتزنتی؛ حضوری ....) که با اینکه واقعا چیز خاصی نیست و تبادل عاطفی خاصی در اون صورت نمی گیره، اما اگر همسرمون بدونه، ممکنه حساس بشه و بهمون شک کنه و ناراحت بشه، باید اون رابطه یا کار رو بذارید کنار. هر رابطه ای که نتونید برای همسرتون توضیحش بدین و مجبور باشین ازش پنهان کنید، به ازدواجتون لطمه میزنه. ممکنه همسرمون از وبلاگ داری ما خیلی هم استقبال کنه و خوشش بیاد و همونطور که اغلب واقعا چیزی در بین نیست؛ اون هم حساس نشه یا حتی تشویقمون کنه. اما اگر فکر می کنیم ممکنه باعث ناراحتیش بشه باید کلا وبلاگ نویسی رو بذاریم کنار. ممکنه خیلیا فکر کنن که این کار حماقته یا بی مورده یا هرچی...اما توی ازدواج این کار لازمه. حتی اگر امل بودن؛ تحجر یا هر چیز ناپسند دیگه ای به نظر بیاد.

+ البته واقعیت اینه که خیلی اوقات ما ها متوجه این موضوع نیستیم که مخاطب نوشته های ما آقاست یا خانوم. یعنی کم پیش بیاد که به جنسیت طرف توجه کنیم یا برامون خیلی از جزئیات مهم باشه. واقعیت هم اینه که مهم نیست!  اما وقتی ازدواج کردیم، اولویت اول حفظ زندگی مشترکه و تلاش برای بهبود رابطه با همسر. حتی اگر این تلاش تحجر و امل بازی و ... به نظر بیاد، اتفاقا اینجا امل بودن درست هست. چون سری رو  که درد نمیکنه، دستمال نمیبندن.



پی نوشت1: این مطلب در رده موضوعات " ازدواجیه" هست. پیشنهاد میکنم بقیه مطالب این دسته رو هم بخونید. :)

۱۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو