دومین زن مهم زندگی من مادربزرگ مادریم بوده، زنی که من ازش صبر و سکوت رو یاد گرفتم.
از مادربزرگ پدریم زیرکی و دانایی یک زن رو برای حفظ زندگی و .... یاد گرفتم.

بعد ازین ها کسی که روی من خیلی تاثیر داشت،
مادر دوستم بود. دوست من 10 سالی میشه که از ایران رفته و ما زیاد همدیگرو نمی بینیم.
(دوستان واقعی بودیم که تبدیل به دوستان مجازی شدیم!
و مثل بعضی دوستان مجازی سالی یک بار همو میبینیم مثلا!)
مادر دوست من جراح و پزشک متخصص و استاد دانشگاهه.
 یک زن زیبا، از یک خانواده ی بسیار سرشناس، اهل ورزش و ...
این زن روی من خیلی تاثیر داشت.
من ازش یادگرفتم که چطوری آدم میتونه قسمت های مختلف
 کار و زندگی و همسری و مادری رو با وقت محدود مدیریت کنه.

بعد از اون معلم ریاضی کلاس اول دبیرستانم که تا سال آخر دبیرستان توی مدرسمون بود
و ما هر از گاهی بهش زنگ میزدیم و باهاش حرف می زدیم.
 این زن برای من نماد یک آدم پایدار بود که زندگیش رو با هر سختی حتی سرطان حفظ کرده بود.
فرزندان و شاگردان بسیار موفقی داره و یک معلم نمونه بود برای من.
متاسفانه پارسال تابستون خودشون و همسرشون توی یک تصادف رانندگی از دنیا رفتن...

استاد ریاضی 2 من توی دانشگاه یک خانوم دکتر فوق العاده بود. من از ایشون معلمی رو یاد گرفتم.
از ایشون حوصله و صبر یک معلم برای یاددادن رو یاد گرفتم.
یادگرفتم که از اینکه شاگردهام از خودم بزرگتر یا بلندتر و ... باشن نترسم
(الان میخندید به این، اما اگر توی 20 سالگی جلوی شاگرداتون جوجه میبودین، درک میکردین حرف من رو. :) )

از یکی از دوستانم که الان استاد ریاضی دانشگاه لیسانسم هست،
این رو یاد گرفتم که زندگی مهمتر از تحصیله و همیشه اولویت با خانواده هست.
(و البته ما تنها TA هایی بودیم اون زمان که با چادر میرفتیم سر کلاس.)

از یکی از دوستانم که هم رشته ی من بود، و بعد از اتمام تحصیل در مقطع ارشد،
به همراه همسرش رفتن حوزه، یادگرفتم که همراهی کردن همسر یک وظیفه ی مهمه.
از دیدن زندگی ساده شون، و آرامشی که داشتن واقعا لذت بردم.

+ حتما زن های دیگه ای هم بودن که الان یادم نمیاد.
آدم هایی که دنیای من و نگاه من به زندگی رو عوض کردن.
و به من برای اینکه زن هستم و روزی مادر خواهم شد، راه زندگی کردن رو یاد دادن...