۴ مطلب در تیر ۱۳۹۴ ثبت شده است

659، یخی که عاشق خورشید شد‏

زمستان تمام شده و بهار آمده بود؛
تکه یخ کنار سنگ بزرگ جای خوبی برای خواب داشت،
از میان شاخه های درخت نوری را دید،
با خوشحالی به خورشید نگاه کرد و با صدای بلند گفت:
سلام خورشید..‏.
من تا الأن دوستی نداشته ام با من دوست می شوی‏؟
خورشید گفت:‏"سلام‏، اما...
یخ با نگرانی گفت:‏"اما چی؟‏‏"‏
خورشید گفت:

" تو نباید به من نگاه کنی‏‏‏.
باور کن من دوست خوبی برای تو نیستم.
اگر من باشم، تو نیستی‏!‏
می میری، می فهمی‏‏؟ "

یخ گفت:
" چه فایده که زندگی کنی و کسی را دوست نداشته باشی‏!‏
چه فایده که کسی را دوست داشته باشی ولی نگاهش نکنی‏!‏‏!‏‏!‏‏ "
روزها یخ به آفتاب نگاه کرد و کوچک و کوچک تر شد،
یک روز خورشید بیدار شد و تکه یخ را ندید،
از جای یخ جوی کوچکی جاری شده بود.
چند روز بعد از همان جا گلی زیبا به شکل خورشید رویید.
هر جا که می رفت گل هم با او می چرخید و به او نگاه می کرد.
گل آفتابگردان هنوز عاشق خورشید است‏...


+ برگرفته از کتاب "یخی که عاشق خورشید شد"، اثر رضا موزونی

۵ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
مریم بانو

658، کتاب

1- در تابستان اوقات فراغت خود را چطور می گذارنید؟ تلویزیون؟ فیلم؟ ورزش؟ کتاب؟ ... هر کدام از اینها چه جایگاهی در زندگی شما دارند؟ به طور کلی چه وقتی را در طول شبانه روز صرف خواندن کتاب می کنید؟

2- برای یافتن پاسخ سوالات خودتان از چه راهکارهایی استفاده می کنید؟ وقتی به مشکلی درسی برخورد می کنید، اولین راهکار شما چیست؟ اینکه به کتابخانه بروید و خودتان به جستجوی پاسخ در کتابها بپردازید؟ یا اینکه مستقیما سراغ معلم یا استادی بروید که قبل از شما جواب سوالتان را یافته است؟ (یعنی برای یافتن پاسخ یک مرحله جستجو را حذف کنید.) سوالات اساسی زندگیتان را چطور پاسخ می دهید؟ راهکارتان در این مورد چیست؟ اینترنت؟ استاد؟ بزرگترها؟ کتابها؟ کدام یک به نظرتان راه مطمئن تر و بهتری است؟

پاسخ هایتان را برای ما بنویسید.

3- به نظر من، جواب بسیاری از سوالات، سرگشتگی ها، بی هدفی ها، بی انگیزگی ها و به طور کل رفع بسیاری از خصایص ناپسند، با مطالعه کتاب خوب امکان پذیر است. چون مطالعه کتاب تجربه عمیقتری از خواندن مطالب در فضای مجازی، حتی سخنرانی و مشاوره و ... است. نظر شما چیست؟



۸ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مریم بانو

657، خاطرات کودکی

توی اتاق دارم نماز میخونم که نینا وارد میشه با یک دختر کوچولو

میشینه گوشه اتاق و شروع میکنه برای دختربچه کتاب خوندن...

دقیقا همون کتابی که بیشتر از 20 سال پیش برای من میخوند

تمام خاطرات خوب کودکیم، صدای دلنشین نینا که با ذوق برام کتاب میخوند و ... برام زنده شد.

تمام لحظه های خوبی که با دختردایی هام تو خونه بزرگ دایی میگذشت

حالا سالهاست که نینا از ایران رفته،

سالهاست که خیلی از عزیزانم ازم دور هستن

اما لحظات و حسهای خوبی که باهاشون داشتم،

هیچ وقت از خاطرم نمیره و یادآوریشون همیشه لبخند به لبم میاره...

۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو

656، ازدواجیه

ای مطلع شرق تغزل، چشمهایت

خورشیدها سرمی زنند از پیش پایت


ای عطر تو از آُسمان نیلوفری تر

پیچیده در هُرم نفسهایم، صدایت


آیینه موسیقی چشم تو، باران

پژواک رنگ و بوی گل، موج صدایت


با دستهایت پل زدی ای نبض آبی

بر شانه های من، پلی تا بی نهایت


پس دست کم بگذار تا روز مبادا

در چشم من باقی بماند جای پایت


(قیصر امین پور، دستور زبان عشق)


+ همانطور که تعدادی از دوستان می دانند و بعضی نمی دانند، یک هفته پیش در شب میلاد امام حسن مجتبی، مراسم عقد ساده و دوست داشتنی ما در منزلمان برگزار شد. دعاگوی تک تک دوستان بودیم. برایتان چنین لحظات خوبی را از ته دلم آرزو می کنم.

۲۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
مریم بانو