چون مایل نیستم کسی اتفاقی ازینجا رد شود ومطلب رابخواند.
ممنونم.
هیچوقت به خاطر ندارم که توی زندگیم آدم مال پرستی بوده باشم،
منتها یک ساعت مچی داشتم که خیلی زیبا و قیمتی بود و خیلی هم دوستش داشتم!
واقعا دوستش داشتم و بهش دلبستگی داشتم.
و خب یک روزی هممون به تجربه میفهمیم که چیزی جز خدا پایدار و همیشگی نیست،
و نباید به چیزی یا کسی دلبسته باشیم.
ساعت من توی زیارت دوره تو کربلا، مقام صاحب الزمان کنار نهر فرات از دستم افتاد.
یک مسیر یک طرفه بود که اجازه ی برگشت نمیدادن، البته قصد هم نداشتم که برگردم.
بعد اون دیگه به چیزی دلبستگی پیدا نکردم و الان راحت تر زندگی میکنم.
+ یک روزی هم یاد میگیرم که به آدم ها دلبستگی پیدا نکنم و از اینی که هست هم سبک تر خواهم شد....
++ من خوبم دوستان، شکست عشقی هم نخوردم! :)
برادر گرامی امروز رفتن سرکشی! بعد قرار بوده بره باغ آلوچه بچینه!
همون زمینی که رفته بوده سرکشی، کنار باغ خاله جان بوده.
به جای اینکه بره از باغ خودمون آلوچه بچینه، رفته یه عاااالمه از باغ خاله آلوچه چیده آورده!
بهش میگیم این آلوچه ی باغ ما نیستا! مزش فرق داره! از کجا چیدی؟!
میگه: حوصله نداشتم برم تا باغ خودمون! (خوبه ماشین داشته حالا!!! )
از همون باغ خاله چیدم دیگه!!!
میگیم: دزدیدی؟! میگه: نه! باغ خاله که دزدی نمیشه!!! حلاله حلاله!!!!
+ ای خدا از دست این پسر!!!!