اگر قرار بود تنها یک وسیله برای بیان افکار، احساسات و تمایلاتم در اختیار داشته باشم، ادبیات را انتخاب می کردم.
بگزارید با خاطره ای شروع کنم. در تابستان گذشته، در گردهمایی متممی ها، شاهین کلانتری،
در سخنرانی اش که راجع به تمرین هایی برای نوشتن بود،
یک جمله خیلی جالب گفت: "قلم از قرص قوی تر است."
من به درمانگر بودن کتاب، همیشه اعتقاد داشتم.
اولین گزینه ام برای پیدا کردن راه حل هر مشکلی، سرزدن به کتابفروشی است.
تا الان هم که از نتیجه این روند راضی بوده ام.
اما الان می خواهم از تجربه دیگری بگویم.
مهرماه سال گذشته، من دخترعمویم را از دست دادم.
دخترعمویی که ما از بچگی با هم بزرگ شده بودیم و 30 سال با هم خاطره داشتیم.
در اثر این فقدان من وضعیت واقعا بدی داشتم. نمی توانستم بخوابم، چیزی بخورم یا کاری انجام دهم.
تمام روز بی وفقه گریه می کردم.
کم کم شروع کردم به نوشتن.
نوشتن احساساتم در باره این موضوع،
دلتنگی هایم، خاطراتمان و ...
به مرور آرامتر شدم.
اشتباه نکنید، فراموشش نکردم. هر ساعت از روز به او فکر می کنم.
هنوز هم گریه می کنم، اما دیگر آن حالت قبل را ندارم که روزها مانند خوابگردها بودم.
حتی دفتری تهیه کردم تا تمام خاطراتم با او را پیش از آنکه فراموش کنم، برای فرزندانم بنویسم.

من ادبیات را به موسیقی، هنرهای تجسمی و ... ترجیح می دهم. همین! :)