۴ مطلب با موضوع «محمد» ثبت شده است

571، جان جهان

از لهیب صحرای سوزان فروغی در چشمان اوست!

و از گسترش ریگها در برابر خورشید صحرا صراحتی بر لبان اوست!

و از باغهای "یثرب" و بستانهای "طائف" و از واحات شناگر حجاز در فضا،

همچون جزائر پراکنده در دریایی از ریگ در زیر نور ماه،

نرمی و طراوتی در قلب او و گرمی و ملایمتی در خون اوست!

و از وزش تندباد صحرا، انقلابی در خیال اوست!

و از راستی تصمیم و درستی اندیشه، برشی در شمشیر و پیام رسالتی در دست اوست!

این همان "محمد بن عبدالله" صلی الله علیه و آله، پیامبر بت شکن تاریخ و کوبنده بت پرستیهائیست که با نام بت پرستی، ثروت و سرمایه، عادات و رسوم کهنه و پرستش احمقانه نژاد و خون، انسان را از برادر انسانش دور می کرد.

این صدا، صدای محمد بود!

ربا و استثمار انسان از انسان تحریم شد!

این صدا، پس از محمد، صدای علی بن ابی طالب علیه السلام بود!

و انقلابی بود بر ضد اجتماعی که شالوده و اساس آن بر پایه ظلم و ستم، تجاوز و طغیان ریخته شده و استوار گشته بود!

این صدا، صدای محمد بود...

+ نقل از کتاب: امام علی، صدای عدالت انسانی، نوشته جرج جرداق،

ترجمه سید هادی خسرو شاهی.


۰ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو

559، روش درخواست از خدا

" هر گاه از خدای سبحان درخواستی داری،

ابتدا بر پیامبر اسلام (صلوات الله علیه) درود بفرست،

سپس حاجت خود را بخواه،

زیرا خدا بزرگوارتر از آن است که از دو حاجت درخواست شده،

یکی را برآورده سازد و دیگری را بازدارد."

امام علی علیه السلام

نهج البلاغه - حکمت 361

۳ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مریم بانو

497، شما بنویسید...

سه روزه این عکس رو از اینترنت پیدا کردم،

میخوام یک پستی بنویسم و ازش استفاده کنم،

اما نمی تونم... چیزی به ذهنم نمیرسه مرتبط بهش باشه

شما بنویسید.

پستی بنویسید برای این عکس.

موضوع: آزاد. (طنز، خاطره، تحلیل و ...)


۱۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

10، کتابخانه ی پدر بزرگ (3)

یک بنده خدایی چند سال پیش یک کتابی ترجمه کرده تحت عنوان

"محمد، پیغمبری که از نو باید شناخت"

اینکه اصلا کسی به نام کنستان ویرژیل گیورگیو که گویا نویسنده ی این کتابه وجود خارجی داره یا نه،

یا هر بحثی در مورد محتوای کتاب، مورد نظر من نیست.

نمی دونم که پدربزرگ این کتاب رو داشت،بعد دیگه نداشت، یا اصلا نداشت از اولش.

اما یک کتاب داشت به اسم" محمد، پیغمبر شناخته شده". که کسی به نام "انصاری" نوشته بود در جواب کتاب اولی. 

کتاب اولی هنوز هم چاپ میشه. دومی اما چاپ سال  1332 بود، دیگه بعدش هم من ندیدم جایی باشه این کتاب.

من اول دبیرستان بودم که خوندم این کتاب رو. مطالبی ازش یادم هست هنوز.

دیروز روز ازدواج حضرت خدیجه و حضرت محمد( صلوات الله علیهما) بوده؛ یادمه توی اون کتاب، بخشی که در مورد علاقه ی حضرت خدیجه به پیامبر اسلام، نوشته شده بود؛ این شعر هم به عنوان موخره ی فصل بود. یک غزل از سعدی که خیلی هم آشناست.

من که هر بار این غزل رو جایی می بینم یا می شنوم، یاد این دو بزرگوار میفتم و لذت می برم از خوندن این شعر و از شنیدن وصف این عشق لطیف حضرت خدیجه به همسر عزیزشون.

من از آن روز که در بند توام آزادم  / پادشاهم که به دست تو اسیر افتادم

همه غم های جهان هیچ اثر می نکند / در من از بس که به دیدار عزیزت شادم

خرم آن روز که جان می رود اندر طلبت / تا بیایند عزیزان به مبارک بادم

من که در هیچ مقامی نزدم خیمه ی انس / پیش تو رخت بیفکندم و دل بنهادم

دانی از دولت وصلت چه طلب دارم؟ هیچ! / یاد تو مصلحت خویش ببرد از یادم

به وفای تو کز آن روز که دلبند منی / دل نبستم به وفای کس و در نگشادم

تا خیال قد و بالای تو در فکر من است / گر خلایق همه سروند، چو سرو آزادم



۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو