۱۷ مطلب در اسفند ۱۳۹۳ ثبت شده است

زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی

زکوی یار می آید نسیم باد نوروزی

ازین بار ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی

سخن در پرده می گویم چو گل از غنچه بیرون آی

که بیش از پنج روزی نیست حکم میرنوروزی



امیدوارم که همه شما دوستانم و عزیزانم سال خوبی داشته باشید.

از خداوند بهترین ها رو براتون میخوام و امیدوارم که سال پربرکتی باشه براتون.

۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

619، Catching

1- دوستی دارم که بسیار مهربون و مومن و کلا زن بی نظیریه. ما زیاد باهم جاهای مختلف می ریم، حتی سفر. این دوست نازنین من یک عادتی داره، تا جایی که بتونه دوستان من رو که واسطه آشنایی شون بودم catch  می کنه و دیگه خودش زنگ و پیام و ... اوایل فکر می کردم تصور من اینجوریه. اما بعد دیدم در حد یک مولودی که باهم میریم، چنان با طرف گرم می گیره و ... راستش الان خیلی دلم نمیخواد باهاش برم جایی.

2- فایل صوتی "اتیکت" از گروه متمم رو گوش می کردم، این نکته برام جالب بود که یکی از اتیکت های روابط اجتماعی اینه که دوستان بقیه رو catch نکنید. وقتی به واسطه کسی به جایی، مهمانی یا جمعی وارد می شید، اونجا که رفتین، دوستی که واسطه آشنایی شما بوده رو دور نزنید. چه در روابط کاری، چه روابط خانوادگی و چه روابط دوستی. مثال بالا یک نمونه ازین رفتار بود. حتما شما مثالهای بهتری سراغ دارید. خوبه که رفتار خودمون رو آنالیز کنیم  و سعی نکنیم catcher آدمهای دیگه باشیم.

۱۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو

618، بخوانید و فکر کنید

این مطلب از محمدرضا شعبانعلی را بخوانید

عصر سن تورها

نظر شما چیست؟

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مریم بانو

617، عیدیه

1- برای شاگردام عیدی خریدم. برای مصطفی و محمد هم همینطور. برای این دوتا کتاب خریدم. برای شاگردم که مصطفی ازش خوشش نمیاد (جوجه اردک زشت)، یک جوراب روفرشی خریدم. مصطفی کلی حسودیش شد و علنا عنوان کرد که از کجا رفتی براش جوراب صورتی خریدی؟! شاگردای مدرسه هم کلی خوشحال شدن از عیدی هاشون. می گفتن خانم خیلی جنسشون خوبه این خودکارا. از کجا خریدین؟ خیلی پولشو دادین؟ و... چشماشون برق میزد از خوشحالی. بنظرم عید برای بچه هاست، فقط بچه هان که همیشه از اومدن عید خوشحالن...

2- گفتم عید یاد این افتادم که کاش بعضی عزیزان این وبلاگ رو میخوندن و اگر که قصد دارن در سال جدید به ما سررسید تقدیم کنن، تقاضامندم این کار رو تا نهایتا آخر تعطیلات عید انجام بدن. نه که بزارن خرداد ماه تازه یادشون بیاد، من تا آخر بهار امسال کلی سررسید اومد برام. آخر هم تا اواسط زمستون دو تاش رو دستم مونده بود که دادمشون به بچه های مدرسه به عنوان دفتر ازشون استفاده کنن. لطفتان مستدام عزیزان. :)

۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

616، می بینی خودت را؟

1- خانم ل. از همکاران ما تو مدرسه روستاست. صبح ها تو یک مدرسه معاون هست و سالها سابقه تدریس داره و معلم زبان خیلی خوبیه. از من چند سالی بزرگتره و زیباتر. حسادت نه، اما به توانایی هاش به عنوان یک معلم غبطه می خورم، مخصوصا اینکه سال اولی هم هست که به طور رسمی وارد این کار شدم. دیروز نیومد. خانم مدیر گفت که سالگرد پدرش هست. گویا پدرش دو سال پیش فوت می کنه، کلا اسفند ماه حال خانم ل. گرفته هست. دیروز موقع برگشتن از مدرسه، هوا تاریک شده بود. کنار جاده منتظر تاکسی بودم که دیدم پدرم زنگ زد. گفت تو کجایی؟ گفتم فلان جا منتظر تاکسی هستم. گفت خب بیا من کمی جلوتر ایستادم. انگار دنیا رو بهم دادن. خیلی بعید بود پدر اون وقت شب اونجا باشه، اما خب دیشب ...


2- دیروز آخرین جلسه کلاسم با شاگرد معلولم بود. تکلیف های عیدش رو براش توضیح دادم و هدیه ش رو گذاشتم رو برگه های تکلیف و بهش گفتم ان شاءالله که موفق و سلامت باشی. گفت موفقیت از نظر من یعنی اینکه بتونم راه برم. گفت مرداد عروسی خالمه و من اگر نتونم راه برم نمی رم عروسی. گفت با اینکه خاله و شوهرخالمو دوست دارم، ناراحتم که دارن عروسی میکنن و میرن یک شهر دیگه. گفت که وقتی راه بیفتم خودم میرم ماشین میگیرم میرم تهران خونه خالم. گفت و گفت و گفت و من دوست داشتم جیغ بزنم از اینهمه ناشکری خودم...


۸ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
مریم بانو