سه روزه این عکس رو از اینترنت پیدا کردم،
میخوام یک پستی بنویسم و ازش استفاده کنم،
اما نمی تونم... چیزی به ذهنم نمیرسه مرتبط بهش باشه
شما بنویسید.
پستی بنویسید برای این عکس.
موضوع: آزاد. (طنز، خاطره، تحلیل و ...)
سه روزه این عکس رو از اینترنت پیدا کردم،
میخوام یک پستی بنویسم و ازش استفاده کنم،
اما نمی تونم... چیزی به ذهنم نمیرسه مرتبط بهش باشه
شما بنویسید.
پستی بنویسید برای این عکس.
موضوع: آزاد. (طنز، خاطره، تحلیل و ...)
آدم اولش یادد التونا میفته تو لوک خوش شانس. یادته؟ زندونی بودن؟ و این توپولی هم شده شبیه زندونیا. میشه اینطور تصور کرد این عکس اتفاقیه و میشه اینطور به زور وانمود کرد که عکاس خواسته یه جورایی بگه این تن زندونه. این تن تو این دنیا یه نوع زندانه. زندان تن. به قول عرفا که خرقه هم نوعی دلبستگیه به دنیاست. عکاس مثل یه گرافیست اومده این خرقه رو برای شیر فهم کردن من و ما با این لباس نمایان کرده . و چقدر متوهمم من که به این چیزا فکر میکنم و چقدر متوهم ترم که میخوام بگم لغزندگیه صندلی و ناپایدار بودنش هم میتونهنماد همین دنیا باشه. و چقدر متوهم ترم که فکر میکنم زیر بغل اون بچه یه دستی میبینم که گرفته ش. و چقدر خیال پردازم که فکر میکنم که تمام استقامت و پایداری ما در این دنیا در لقای دستی پنهانه که باید آن را جست و یافت. وای که چقدر من متوههم