۳۸ مطلب در خرداد ۱۳۹۳ ثبت شده است

322، مریضی نوشت

1- بعضی آدم ها هستن که دو برابر دوزی که باید؛ دارو مصرف میکنن، و تازه بعد چند روز متوجه میشن. 

این آدم ها ازین فرصت استفاده کرده و از شما حلالیت میطلبن، معلوم نیست که چه بلایی سرشون میاد. 

مدیونید فکر کنید این آدم من بودم!!! خب به من چه؟ روی قرص کاغذ زده نوشته هر دوازده ساعت ||.

این یعنی چی خب؟ یعنی هر دوازده ساعت دوتاشو بندازین بالا دیگه. مگه غیر از اینه؟!!! والا...


2- یک ویدئو روی نت هست، به اسم " ف ح ا ش ی ا س ت ا د ح ز ب ا ل ل ه ی " .  توصیه ی خاصی

درمورد دیدن یا ندیدنش ندارم.فحش خاصی هم یاد نمیگیرید! منتها خاطرتون باشه که مسیحی هستن.

نه حزب اللهی! میبینید که رسانه ها چطور میتونن روی دیدگاه ما تاثیر بزارن!؟ باورپذیری تون چطوریه؟

هر چی بشنوید رو باور می کنید!؟ ببینید چطور!؟ همیشه قضاوت هم میکنید!؟

من این استاد رو از نزدیک میشناسم.  یکی از مهمترین آدم های زندگی من بوده. خیلی مهم...


3- گفتم مریضی. یاد یک چیزی افتادم. دیدین ما ایرانیها وقتی میخوایم از یک در رد بشیم چقدر تعارف میکنیم؟

بعدش وقتی سوار ماشین هستیم توی خیابون انگار داریم گیم میزنیم و میخوایم از روی ماشینها رد بشیم؟!!!

انگاری ماشین برای ما مثل یک زره هست که خیلی راحت خود واقعیمون رو نشون میدیم پشت فرمونش.

مثل یک پوشش عمل میکنه که بهمون این امکان رو میده که ترسمون رو بریزیم و راحت هرکاری دوست داریم بکنیم.

دیگه کجا ازین مثالها میشه پیدا کرد؟ :)


بعدا نوشت:

بهترین شب زندگیتون چه شبی بوده؟ کجا گذروندینش و در چه حالی بودین؟

جواب خودم رو فردا مفصل می نویسم توی یک پست. :)

۱۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

321، عیدانه :)

فردا نیمه ی شعبان برای بعضی ها روز خاصیه. یه عده که چند سال پیش رفته بودن سفر،

یه عده هم توی خونه بودن و اصلا به اخبار تلویزیون نگاه نمی کردن که مبادا خبر بمب گذاری بشنون!

امیدوارم که هر جا هستید و در هر حالی که هستید شاد و سلامت باشید.

شعر ادامه ی مطلب هم از سروده های مرحوم ابوالقاسم رساست. من خیلی دوستش دارم.

عید همه مبارک. :)

۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

320، راز نداری!!!

من همیشه یک خط تلفن داشتم،
یک شماره غیر رند که به عقل جن هم نمیرسه که همچین خط موبایلی وجود داشته باشه!
خب البته به برکت وجود هم استانیهای عزیز ما، بابلیها!!!،
شماره های ما با 911 شروع میشه، اما بقیش خدایی عجیبه! بگذریم.
همه ی ایمیل هام به اسم و فامیل خودمه.
کلا از هویت مجازی و موهومی و ... خوشم نمیومده تا حالا.
 اما الان چالش من چیه؟!
اینه که نمیتونم به کسی از نزدیکانم بگم من وبلاگ دارم.
 یعنی میدوننا! آدرسش رو ندارن!!! چیز خاصی که نمی نویسم! خبری هم که نیست!
سر و سرّی هم که ندارم با کسی. یکی میشه بگه من دقیقا چه مرگمه پس؟!

+ دوستی دارم در عالم واقعیت! چند سال پیش یک روز پیام داد
 و آدرس وبلاگش رو برام گذاشت. 3 تا وبلاگ کاملا حرفه ای داره.
وبلاگ برگزیده شده، کربلا رفته به خاطر وبلاگش و ...
با اسم و مشخصات کامل مینویسه. لینک زن باهاش مصاحبه کرده و ...
امروز یاد دوستم افتادم و به این فکر کردم
منم یک روزی آدرس وبلاگم رو به آشناهای واقعیم خبر میدم یعنی؟!...
۱۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

319، کارگاه!

1- آدمی که وقتی دفاع کرده هنوز میره دانشکده، وقتی که کارگاه داره ساعت 5.30 پا میشه میره و 9 شب میاد خونه، آیا این آدم حالش خوبه؟! 10 ساعت کارگاه داشتیم! شکر خدا فهمیدم متلب اونقدرا که من فکر میکردم زبان خفنی نیست. همیشه ناراحت بودم که زیاد ازش سر در نمیارم. امروز فهمیدم اونقدری که احساس خسران میکردم، زیادی بوده و همین که کمی ناراحت بوده باشم کافیه. امروزم که یادگرفتیم یه چیزایی ازش. دبگه ناراحتی هم لازم نیست. همون کدنویسی unstructure فرترن رو عشق است. والا...


2- از زن هایی که دوست دارن زیادی مستقل باشن، ازینایی که زندگی رو ول میکنن و میرن خارج درس بخونن، برای تصمیم گیری جهت عوض کردن ماشین و خریدن ویلا و .... نظر شوهر رو نمی پرسن خوشم نمیاد. یه جورایی ازشون میترسم. حسم اینه که وقتی با کسی که باهاش زیر یک سقف زندگی میکنن، روراست نیستن، با بقیه چطورن پس؟! این دقیقا مثل پنهانکاری مردها میمونه. زشته و قابل تحمل نیست به نظرم.


3- چند روزه خمیر دندون من و خواهرم گم شده. حتی زنگ زدیم از داداش سربازم پرسیدیم تو خمیردندون ما رو بردی؟! گفت: من خمیر دندون شما رو میخوام چیکار!؟ خلاصه هر چی خونه رو میگردیم پیداش نمیکنیم. الان نیاید بگین افتاده توی کاسه توالت! چون مسواک و خمیر دندون ما اون نزدیکی ها نیست. خب نظری ندارین که ممکنه کجا باشه؟! موش برده؟ گربه خورده؟! کلاغ بلندش کرد؟! چی شده به نظرتون؟ هوم؟

۲۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

318، اشتباهات مرگبار

تا الان با تشخیص های اشتباه و یا سایر اشتباهات سیستم درمانی مواجه شدین؟

امروز میخوام چندتایی ازین موارد رو از نزدیکانم براتون نقل کنم.

اینها صرفا نقل خاطرات شخصی از خودم و اطرافیانم هست و هیچ ارزش روایی و سندی و ... هم نداره.

من به هیچ وجه منکر تلاشهای پزشکان محترم نیستم و دست همه ی پزشکان با وجدان رو می بوسم.

پزشکی رو میشناسم که از مریض های بی بضاعتش پولی نمیگیره؛

داروی مریض های اورژانسی رو خودش توی مطب بهشون میده تا معطل داروخانه و ... نباشن.

اما گاهی بعضی اشتباهات این قشر محترم... بگذریم.

به خاطرات بپردازیم.

۱۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو