فکر میکنید این جملات و عبارات تا چه حدی کارساز و درست هستند؟!

بزارید با یک مثال شروع کنم.

دوم راهنمایی که بودم، معلم علوم چیزی گفت و من گوشه ی کتابم یادداشتش کردم. بزارید عینا براتون نقل کنم:

" غده ی هیپوفیز در حفره ی زین ترکی استخوان پروانه ای شکل جمجمه قرار دارد."

سالها ازون زمان میگذره و من هنوز این عبارت یادمه.

منتها الان یادم نیست که 3 سال پیش درس " سری های زمانی " که خوندم در مورد چی بود دقیقا!

نکته دقیقا همینه! ما همیشه وقت نداریم برای یادگیزی چیزهای جدید!

نمیگم نا ممکنه. منتها سخته و بهای سنگینش رو باید پرداخت.


مثال دوم.
شما توی 18 سالگی دانشگاه قبول میشید. مقلا رشته ی مهندسی برق.
بعد سال دوم یا سوم به این نتیجه میرسید که دوست دارید تو رشته ی معماری ادامه تحصیل بدین.
حالا فکر کنید که چقدر کارتون سخت میشه؟! باید یک راهی که رفتید رو دوباره برگردین.

مثال سوم.
توی 28 سالگی بعد از گرفتن لیسانس و چند سال کارکردن،
 به این نتیجه می رسید که کارتون رو دوست ندارید! اصلا رشته تون رو هم دوست ندارید!
استعفا میدین و خلاص! میرین کنار دست پدرتون توی مغازه کار میکنید! ( همه ی مثالها نمونه ی عینی دارند.)
فکر میکنید تکلیفتون با خودتون روشنه؟! به نظرتون میشه روی شما حساب کرد؟!
زنی میتونه بهتون اطمینان کنه؟! اعتبار اجتماعیتون و اطمینان مردم بهتون کم نمیشه؟!

+ همه ی اینها در روانشناسی تحلیلی، در زیر عنوانی به اسم " نوجوان ابدی" مورد بحث قرار میگیره.
کسانی که فکر می کنند تا ابد فرصت هست برای عاشق شدن، برای زندگی ساختن، برای پیشرفت در کار و ....
که انشالله بعدا بازهم در موردش خواهم نوشت.