1-  خانوم و آقایی توی شهر ما هستند که هر دو داروساز هستن، سال 80 تک پسرشون تصادف میکنه

و فقط پاش میشکنه. همه چیز خوب بوده، منتها توی  محل شکستگی پاش یک غده ی چربی تشکیل میشه

و توی رگ هاش حرکت میکنه و میرسه به مغزش و پسرشون میمیره.

صرفا به خاطر اینکه داروهای رقیق کننده ی چربی خون تا یک غلظت خاصی در دسترسشون بوده.

فکر کنید پدر و مادر هر دو داروساز و پسر به خاطر نبود دارو از دست بره...


2- توی سن 19 تا 22 سالگیم روزهای خیلی سختی رو گذروندم. خیلی سخت.

احساس میکردم من توی یک محفظه ی شیشه ای هستم و کسی نمیشنوه من چی میگم...

فقط میگذروندم روزها رو. روز رو شب میکردم، شب رو روز میکردم، دوباره روز از نو، روزی از نو...

یادمه برای چکاپ رفتم دکتر. جواب آزمایشم با یک خانوم دیگه اشتباه شد و ...

چیز خاصی نبود شکر خدا. منتها همون چند روزی که من فکر میکردم از دست رفتنی هستم،

یادمه به این نتیجه رسیدم که چقدر بعضی چیزهایی که ما فکر میکنیم همیشگیه، به تبی بنده...


3- توی همون روزها یکی از نزدیکان خیلی ثروتمندم فوت کرد. مرگش برای من یک درس بزرگ داشت،

اون هم اینکه کسی یک متر خاک یا یک تومن پول با خودش نمیبره اون دنیا، فقط و فقط رفتار و اعمال ما میمونه،

وقتی که فوت کرد، فقط تختش از توی خونش برداشته شد. همه چیز سرجاش بود. فقط اون رفته بود...


4- چند سال پیش رفتیم جایی. یک دختری اومد و گفت خانوم من  4 تا درسمو تجدید شدم.

من یک مهارتی دارم و اون هم اینه که میتونم کتاب فیزیک 1 دبیرستان رو توی 5 الی 6 جلسه درس بدم.

با وجود همه ی کارهایی که داشتم، عصرها میرفتم مدرسه و به این دختر و دوستاش فیزیک درس میدادم. 

یکی هم بهش شیمی و یکی هم ریاضی و یکی دیگه هم عربی درس می داد. اسمش "فاطمه" بود.

شهریور اون سال توی اوج ناامیدی و مشکلات شخصی و ... بودم، یه روز دیدم یک پیامک اومد:

" ق میدونی مثل چیه، مثل قبول شدن من و زیور ( اسم دوستش بود.)" از طرف فاطمه بود.

انقدر خوشحال شدم که خدا میدونه. فکر کردم ما چه کارهای کوچیکی میتونیم بکنیم که برای دیگران خیلی مهم

و حیاتیه. اما چون میخوایم که دنیا رو تغییر بدیم و کشف مهمی انجام بدیم و فرمول خاصی رو کشف کنیم، 

این فرصت های شادی و خوشحال کردن رو از خودمون و بقیه دریغ میکنیم...


+ حتما شما تجربیات بهتر و با ارزشتری از من دارید که درس گرفتن ازشون راه زندگیتون رو هموار تر و بهتر کرده.

این ها رو صرفا برای دل خودم نوشتم.

زیاده عرضی نیست...