امروز در مراسم جشنی بودیم و همه تان را یاد کردم.
گفتم خدایا ما خسته شدیم دیگه!!!
این دوستان رو سریعا بفرست خونه ی بخت رااااحت بشیم از دست همشون.
پذیرایی هم مفصل بود، جای همه تون خالی. هر چی که فکر کنید بود.
از انواع میوه و شیرینی و شکلات بگیر تا کیک و ساندویچ شامی و مخلفات و ...
نذر بوده برای شفای مریضی که توی کما بوده.
به هر حال ما یادتون بودیم. هم در مرحله ی دعا و هم پذیرایی! :)
+ یکی از بهترین شب های زندگیم شب تولد امام جواد،
چند سال پیش هست که مشهد بودیم و بعدش قرار بود بریم کربلا...
++ چقدر دلم مشهد میخواد، آدم وقتی داره از غصه میترکه باید بره مشهد،
انگاری تا نری توی بهشت ثامن الائمه دلت آروم نمیگیره...