روز عید عمه جانمان زنگ زدن و ما رو دعوت کردن به صرف توت خوری!
یک درخت توت سیاه خیلی بزرگ دارن که درختشو از خونه ی ما برده بودن.
بعدش رفتیم باغ تا خیار و توت فرنگی بچینیم.
توی راه یک درخت گلابی دیدم، با خودم گفتم کاش ما هم درخت گلابی داشتیم!
باغ که رفتیم دیدم که ما هم درخت گلابی داریم و کلی هم میوه داره.
(یعنی هوش و حواس رو داشته باشین که یادم نیست چی توی باغ داریم!)
شب هم که دوباره رفتیم منزل عمه جان به صرف شام.
+ این جوجه چند روزه ی ناز، تقدیم به دوست نازنین و جوجه دوستم. :)