وقتی که آخرین امتحانمو دادم،

به مادرم گفتم من دیگه اصلا حتی نمیرم امتحان زبان بدم!

مادرم گفت باشه. هر جور راحتی!

گرچه که رفتم و آزمون دکترا هم شرکت کردم.

الان فکر میکنم کاش همش امتحان داشتم به جای این پروژه! :(

خداییش موندم چطوری بعضی ها 10 سال آزمایش می کردن و به نتیجه نمی رسیدن!

چه حوصله ای داشتن!

+ الان که فصل امتحاناست یک خاطره ی تقلبی بگم.

دوره ی لیسانس، یکی از دخترای شیطون سر یک امتحانی به یک پسر خیلی درس خون و چشم و گوش بسته،

میگه که من درسو نخوندم، شما کمکم کنید!

پسره هم که کسی از دخترا باهاش حرف نمی زد، کلی ذوق زده شد و گفت باشه.

بنده ی خدا همه ی عمرش مثل اینکه تقلب نکرده بود،

جواب مسئله ها رو توی یک کاغذ آ4 مینویسه و برگه روبدون اینکه حتی تا کنه، میده دست دختره!

و گیر مراقب های امتحان میفتن!

و طبعا باید نمرشون بعد از حضور در کمیته ی انضباطی میشد 0.25.

استاد محترم برگه ی پسره رو تصحیح کرد، نمرش شد 19.5! ازش تعهد گرفتن و نمرشو 11 رد کردن.

+ از  نمره ی دختره اطلاعی در دست نیست، پس احتمالا 0.25 شده!


پ.ن: ما همین درسو با یک استاد خیلی خوب و نازنین گذروندیم. استاد خودشون اومدن سر جلسه ی امتحان، برگه ها رو که پخش کردن؛ یک صندلی گذاشتن روبه روی ما، عذرخواهی کردن، پشت به ما نشستن و مشغول کار خودشون شدن. شاید باور نکنید، ولی کسی حتی سرش رو از روی برگه ها بلند نکرد!