میخواستم برم برای بچه های دانشکده و بعضی کارمندا و رئیس دانشکده و .... که دیروز ندیدمشون،

شیرینی بخرم.

خونه ی داییم نزدیک شیرینی فروشی معروف شهر ماست.

زنگ زدم خونشون که برم عصری یه ساعت پیششون.

نگو دایی زاده هام از خودم زرنگ ترن! خودشونو فردا شب دعوت کردن خونه ی ما.

به صرف پیتزای یک متری! :)