این یک مطلب قدیمیه. داشتم دوباره میخوندمش. گفتم بزارمش اینجا.

 دیروز برای کاری رفته بودم یه دانشگاه دیگه. موقع وارد شدن  از ورودی خانم ها که در واقع یک اتاق کامل با دو تا در روبروی هم هست، کارت دانشجوییم رو ازم گرفتن. این نکته ی بی ربط رو هم بگم که در ورودی این دانشگاه خیلی نسبت به حجاب و پوشش خانم ها حساس هستن. 

من وارد دانشگاه شدم و موقع برگشت دوباره وارد همون اتاق شدم تا کارتم رو تحویل بگیرم.

همزمان که من در رو باز کردم یک خانم مانتویی بلند قدی از اتاق خارج شد.

4 شنبه و آخر ساعت اداری بود و به جز خانم همیشگی 3 نفر دیگه هم بودن.

شنیدم که دارن در مورد قد و بالای اون خانم صحبت می کنن.

مثل اینکه یکی از این ها قدش رو هم ازش پرسیده بود و اون هم گفته بود 180 سانتی متر و

حاج خانم ها داشتن با حسرت از قد و بالا و قیافه ی خانم تعریف می کردن...

 تا اینکه یکی یک دفعه برگشت گفت : حالا با این قد و قیافه با یکی می گرده که حتی نمی تونی نگاش کنی!!!

من دیگه خارج شدم از اون اتاق و از دانشگاه زدم بیرون. اولش برام جالب بود دقت نظر و ... این حاج خانم و کلی هم خندیدم به حرفشون...

به این که اون کسی که این دختر باهاش می گرده کیه و چیه هم کاری ندارم. چیزی که منو اذیت می کنه اینه که چقدر ما راحت در مورد آدمها  از روی ظاهر و قد و بالاشون قضاوت می کنیم. چقدر راحت حکم صادر می کنیم...

با این وصفی که توی جامعه ما وجود داره من حق میدم به خانم ها که روز به روز بیشتر از لوازم آرایش استفاده کنن، بیشتر جراحی زیبایی کنن، سخت تر رژیم بگیرن و... وقتی ما فقط ظاهرو می بینیم و به هیچ چیز دیگه کاری نداریم، برای بعضی ها راه دیگه ای هم هست؟


1.     هدف من از این نوشته تایید کار کسی نیست، اما خوبه که گاهی هم خودمون رو جای دیگران بگذاریم و مساله رو از دید اون ها هم ببینیم.


2.     یک مثال دیگه در این مورد جراحی لیزیک چشم هست که بعد مفصل در موردش خواهم نوشت .