روز اول سال یکی از جاهایی که حتما میریم، خونه ی دایی پدرمه.
ایشون سالها پیش دبیر ادبیات بودن و بسیار اهل مطالعه.
انسان وارسته ای هستند و آدم از بودن پیششون خسته نمیشه.
دیروز توی صحبت هاش به ما گفت که هر کسی قدم به قدم با کارهایی که میکنه
و تصمیماتی که میگیره، تقدیر و پایان کارش رو رقم میزنه.
گفت توی داستان رستم و سهراب، رستم می دونست که سهراب پسرشه. سهراب بسیار شبیه به پدرش بود؛
اما خب تقدیری که نتیجه ی تصمیمات و اقدامات قهرمان داستان ماست، اون پایان تلخ رو رقم میزنه.
+ یاد فیلم the Words افتادم. اون جایی که نویسنده ی پیر به اون مرد جوان میگه که ما باید با تصمیماتمون زندگی کنیم؛ و گاهی چه تصمیمات اشتباهی می گیریم و چه چیزهایی رو از دست میدیم...
++ یک بنده خدایی چند سال پیش فوت کرده، به قیمت اون روز مبلغ ثلث این مرحوم،
2 میلیارد بوده، که وصی محترم، 200 میلیون رو خرج کرده،
و تحت هیچ شرایطی حاضر نیست به بقیه ی وراث جواب پس بده!
و اقداماتی انجام داده بس عجیب! و تصمیماتی گرفته بس عجیب تر و ویرانگر تر!
انگاری که خودش داره با دست های خودش، همون تقدیری که همیشه توی کتاب ها خوندیم
برای همچین کسانی اتفاق میفته رو رقم میزنه...