1- مادربزرگ مرحوم من همه ی زندگیش یک بار غذای بیرون نخورد، یک بار ماست و شیر پاستوریزه نخورد. به جز سفرهای زیارتی، همه ی عمرش رو توی یک خونه بزرگ تو روستا زندگی کرد. پدربزرگ من سیگار نمی کشید، تو خونشون یک قلیون هم نبود.نه دیابت داشت و نه چربی خون و ... اما مادربزرگ سرطان خیلی سختی گرفت. طوری که تومور سرطانی در مرحله ای تشخیص داده شد که قابل درمان نبود و صرفا مسکن هایی بهش دادن تا دردش رو کمتر کنه. خواستم بگم سلامت زندگی کردن لزوما تضمینی برای بیمار نشدن نیست. خیلی عوامل دیگه ممکنه دخیل باشن، ناراحتی، غم و غصه، استرس، دلتنگی و ... همه میتونن جسم رو بیمار کنن.

2- اون موقعی که ماشین ها یک دفعه پرش قیمت داشتن و فی المثال پراید شده بود 20 میلیون رو یادتونه؟ اون موقع هرجا می رفتم، همه از گرون شدن قیمت پراید حرف میزدن. یادمه یک شب رفتیم جایی مهمانی. دختری بود از اقوام، با ناراحتی میگفت دیدی پورش شده 900 تومن؟! (پدر نامبرده مولتی میلیاردر از راه حلال هستن و اون موقع یک بنز 600 میلیونی داشتن). من خندم گرفته بود از تفاوت سطح دغدغه های آدم ها...

3- دیدین بار اول که ساک می بندیم بریم سفر ممکنه کلی وسیله ببریم که به کارمون نیاد و کلی چیز با خودمون نبریم که به دردمون بخوره و نداشته باشیمش؟ وقتی میخوایم یک سفر مهم مثلا حج بریم، حتما قبلش با کسانی که قبلا رفتن صحبت میکنیم که چیزی رو از قلم نندازیم. حکایت ازدواج هم همینه. جمع بندی من از تمام مطالب و تجربیات و شنیده ها و دیده ها و ... در مورد انتخاب همسر اینه که لزوما مرد یا زن ایده آل ما کسی نیست که ما باهاش خوشبخت بشیم.کمی دقیق باشیم توی زندگی دیگران و ازون مهمتر کمی انعطاف پذیر در معیارها و ملاک های شخصی و سلیقه ای مون.


نیلوفر آبی روی سطح آب بندان