باورم نمی شد این همه پرحرفی کنم، منتها 500 تا پست نوشتم توی این مدت و این یعنی خیلی حرف زدم.
حرفهای نگفته م بیشتر از چیزهایی هست که نوشتم. اما فعلا دل و حوصله نوشتن ندارم.
روز به روز حال جسمیم بدتر میشه، یک سرماخوردگی ساده یک بیماری سخت شده و توانم رو گرفته،
به اضافه چیزهایی دیگه ای که همیشه بوده و هست، منتها در اوقات مریضی بیشتر به چشم میان؛
شاید چون حوصله مون کمتره و دلمون نازکتر، شایدم... نمیدونم... زندگیه دیگه...
میدونم که میگذره، اما به هر حال الان زیادی حساسم و اشکم زود در میاد...
دوستان هم که سطل آشغال احساسات ما نیستن که همه غم و غصه هامون رو توی روشون بالا بیاریم،
هر کسی به اندازه خودش مشکل و بدبختی و ... داره که کافیه براش...
دعا کنید برام... خیلی دعا کنید. ممنون بابت همه لحظه های خوبی که برام ساختین. خدا خیرتون بده.