آیکون یک مریمی که تو سرما منتظر پدرش هست و یخ کرده. :(
انقدر خسته هست و خوابش میاد که خدا می دونه. :(
امروز شاگرداش حسابی خسته اش کردن. :(
الانم باید بره خونه خالش مراسم ختم. :(
کنار خیابون وایساده و داره می لزره از سرما. :(
موهاشم خیسه و سرش درد گرفته. :(
+ این پست رو ساعت 7 شب ثبت موقت کردم،
کنار خیابون توی جاده روستایی تو تاریکی وایستاده بودم.
ممنون از محبتت مریم گلی عزیز