دیروز یادم بود که فردا روز دانشجوئه، صبح اما یادم نبود و رفتم باشگاه، مربی مون از ما کوچیکتره ودانشجو، دیدیم با یک جعبه شیرینی اومده، گفت امروز روز منه و براتون شیرینی خریدم... اولین سالی هست که بعد از سالها دانشجو نیستم، حس عجیبی دارم... به نظرم هر جای ایران که باشیم، روز 16 آذر باید بریم تهران، خیابان کارگر شمالی و تو پیاده روهاش قدم بزنیم... مخصوصا خیابون روبه روی اورژانس مرکز قلب تهران که پر از درختهای پاییزی و زیباست... روزهای دانشجویی با همه سختی هاش روزهای خوبیه... با همه روزهای ناامیدی، با همه روزهایی که در اوج ناامیدی میری کتابخونه و از نو شروع میکنی، با همه مشقات تنهایی زندگی کردن، روزهای خوبی هست و الان فقط حسرت روزها برام مونده... مخصوصا که پای ثابت همه خاطراتم از اینجا رفته و من هنوز گاهی خیلی دلتنگش میشم... مخصوصا وقتایی که میگه آدم دلش تنگ میشه برای دیدن خنده هات...

+ روزتون مبارک دانشجوهای نازنین. :)