استادمون بهمون میگفت:

هر جا دیدین که طرف با وسواس خاصی داره کاری رو انجام میده و البته لزومی هم به اون همه دقت و ....نیست،

بدونید داره یه جای دیگه از زندگیش کم میزاره و اینجوری داره خودش رو توجیه میکنه

و روحش رو مثلا از عذاب نجات میده.


+ من مثال عینی این مورد رو الان به خاطرم میاد. توی خوابگاهمون دختری بود که از زمان کارشناسیش،

یعنی حدود 10 سال با یک آقایی دوست بود. هر کدوم اهل یک شهری بودن.

جالب بود که بعد 8 سال گذشتن ازین دوستی

و با اینکه خانوم کلی از خواستگارهاش رو به خاطر این آقا رد کرده بود،

آقا با یک خانوم دیگه عقد کرده بود!

و البته ایشون رو هم داشتن!!!!

به قبل این رابطه و اون 8 سال دوستی کاری ندارم.

منتها وقتی طرف ازدواج کرد؛ چرا باز هم ادامه داد این خانوم؟!

توجیهش این بود که من عاشقشم و کسی بهتر از من اون رو نمی شناسه و ....

این گندکاری رو اینطور می پوشوند که وسواس عجیب طهارت و آب کشیدن! همه چیز رو داشت.

حتی سیم کارت، گوشی موبایل و هر چیزی که فکرش رو بکنید رو میشست!

و خودش رو بسیار تمیز و نظیف و پاک! و پاکیزه می دونست.

و همچنان با اون آقا دوست بود و حتی میخواست باهاش بره مسافرت!!!

بعدش ما خوابگاهمون رو عوض کردیم و خبری ازش در دست نیست!