حدود یک سال هست که من اومدم بلاگ. دقیقتر بخوام بگم، 15 اسفند میشه یک سال. روزهای خوب و بد زیادی رو تو این یک سال پشت سرگذاشتم. چیزهای جدید و جالب و بعضا ناجالبی رو تجربه کردم بزارین چند تاشو براتون بگم...


- دفاع کردم و عید 93 اولین عید بدون استرسم از  بیست سال پیش به اینور بود.

- چند تا از عزیزترین آدمهای زندگیم رو از دست دادم، بعضی ها رو با مرگ و بعضی رو ...

- تصمیم گرفتم که اینجا دکتری نخونم و تا همین الان پای تصمیمم هستم.

- با یکی از دوستان وبلاگیم رفتم مسافرت جهادی و جای همتون خالی بود.

- شنیدن صدای آدمهایی که تا الان ندیده بودمشون، خیلی جالب بود.

- تعداد خیلی زیادی از دوستان  وبلاگیم رو از نزدیک دیدم. { سوال نپرسید :) }

- جالب این بود که کسی هست که خیلی شبیه به همیم و همزاد حتی. ;)

- تمرین کردم که چشمم رو روی خیلی چیزها ببندم و بدیهای آدمها رو به خدا واگذار کنم.

- دنبال هیچ خاله زنکی و کشف و تبیین رابطه هیچ دونفری با هم نرفتم و نخواهم رفت.

- از دیدن وقاحت بعضی آدمها واقعا خندم میگرفت، هیچ واکنش دیگه ای نه، فقط خنده ...

- کار پیدا کردم و الان بعضی روزها حتی وقت ندارم که بخوابم... خدا رو شکر.

- دوباره ورزش میکنم و این بهم حس خیلی خوبی میده... خدا رو شکر.

- وضعیت خوشنویسیم خیلی خوب پیش نرفت ... باید بیشتر کار می کردم که نشد.

- فکر کنم وقت این رسیده که بالاخره زبانهای مورد علاقم رو کامل یاد بگیرم.

- فکر کنم وقت این رسیده که تصمیمات جدی تری برای زندگیم بگیرم...

خدا رو شکر


+ پارسال این موقع روزهای خیلی سختی بود. (تو آرشیوم هست )، اما خب مثل همه ی روزهایی که تو زندگی سخت میگذشت، مثل همه ی این سالها، جلوی آینه وایمیستم و به خودم میگم... (این یکی بماند برای خودم.) به امید روزهای بهتر...