یک آقایی بود توی روستایی، بسیار ثروتمند و متمکن.

فقط یک قلم از اموالش یک روستای تجاری هست

که کلا یک سند منگوله دار مربوط به اصلاحات ارضی داره به مساحت 75 هکتار.

از بقیه اموال و زمین و باغ و کارخونه و ..... چیزی نگم بهتره.

همه ی این اموال رو هم خودش خریده بود، با رضایت فروشنده ها و کاملا حلال معامله کرده بود.

وقتی این آقا رو می دیدم، منش و رفتار و ... که داشت، برام عجیب بود جدا.

توی تصورات بچگیم همیشه فکر میکردم اگر من 1/10 این آقا مال و اموال داشتم؛

قطعا دیگه خدا رو هم بنده نبودم نعوذ بالله.

منتها خب امکاناتش رو نداشتم که کافر بشم که! :)

و الان دارم می بینم که کسانی دقیقا با 1/10 اون اموال دیگه خدا رو هم بنده نیستند.

و چنان حرص و تبختری دارن که واقعا حیرت آوره!

+ خدا عاقبت همه ی ما رو ختم به خیر کنه انشالله.