این روزها تمرکز درست و حسابی ندارم. کار پروژه ام نیمه تمام مانده و حوصله و انگیزه ای برای انجامش ندارم. مواقعی که بی حوصله هستم و میخواهم روزها بگذرد، رمان میخوانم. بگذارید کمی در مورد این رمان ها برایتان حرف بزنم.

1- "بخش سرطان"،رمانی با بیش از 900 صفحه، نوشته الکساندر سولژنیتسین، نویسنده معروف قرن بیستم روسیه است. کتاب در مورد بیمارانی در بخش سرطان یک بیمارستان در شوروی، حواشی زندگی شان و ... است. نثری بسیار روان دارد و حسابی خواندنی است. من که نمی توانستم کتاب را ببندم و سعی میکردم تا آخرین لحظه ممکن خوابم را به تاخیر بیندازم تا هرچه بیشتر از آن بخوانم.

2- "ویلت" رمانی است نوشته شارلوت برونته، در مورد زندگی دختری به نام لوسی اسنو است. نثر کتاب جالب است، هرچند گاهی به نظر یکنواخت است. کتاب پر از موعظات اخلاقی و نقد کلیسای کاتولیک به وسیله لوسی است که پروتستان می باشد. گاهی هم خواندن بعضی صفحات کتاب حوصله ام را سر می برد.

3- "سوفیا پتروونا" را هم خواندم، کتاب ناراحت کننده ای بود و باید بگویم حالم را بدتر کرد...