پست های پاسخ به سوال قسمت اول و دوم رو خوندید احتمالا.
قبل از هر چیزی برای ادامه ی بحث بگم که این مطالب
احتمالا به درد کسی خواهد خورد که ربع قرنی از عمرش گذشته باشه.
موفقیت شرط لازم برای رضایت نیست. منتها برای اینکه ما رضایت رو تجربه کنیم،
باید بهاش رو بپردازیم. لازمه که تلاش کنیم، یک دوره ای توی زندگیمون لازمه به هر بهایی موفق بشیم.
حتی به بهای اینکه توی هفته 10 ساعت بخوابیم و از کم خوابی مریض بشیم.
کلّ کتاب های یک کتابخونه رو زیرو رو کنیم برای پیدا کردن اثبات یک رابطه ی ریاضی.
راه موفقیت دور زدنی نیست. منظورم از موفقیت نمره گرفتن و با پارتی کار پیدا کردن و ... نیست.
موفقیت بها داره. سختی داره. شب بیداری و کم خوابیدن و سفید شدن موی سر و اعصاب ضعیف و ... داره.
اینا رو نمیگم که خوانندگان زیر 20 سال رو بترسونم که کلا صورت مساله رو پاک کنن و بیخیال تلاش کردن بشن.
ما اول باید طعم موفقیت رو بچشیم، حتی باید شکست بخوریم، اونقدر شکست بخوریم تا راه بازی کردن رو یاد بگیریم.
اونقدر ببازیم که بفهمیم هیچ چیز زندگی ثبات پذیر نیست. همه چیز از دست رفتنیه. همه چیز...
هر وقت به این نقطه رسیدیم، هر وقت فهمیدیم که به آدم ها، موقعیت ها، رتبه ها، ثروت، زیبایی و ....
اعتباری نیست و ممکنه فردا، یک ساعت دیگه یا حتی یک لحظه ی دیگه نباشن،
یاد میگیریم که از بودن توی این لحظه، از چیزی هستیم، با همه ی ضعف ها و کاستی هایی که مقتضای انسان بودنمونه،
با همه ی داشته ها و نداشته هامون، لذت ببریم و رضایت داشته باشیم.
+ این تجربه ی زندگی منه، ممکنه به درد شما نخوره.
چون مطمئنن شما تجربیات بهتر و با ارزشتری دارید که راه زندگی آیندتون رو براتون هموار میکنه.