398، نمیدونم چه عنوانی بزارم!؟

دختر یکی از اقوام تهرانی، سال پیش عقد کرد. خیلی شیک و به دلایل بیخودی کسی از اقوام رو به مراسمش دعوت نکرد. جالبتر اینکه ارتباطش رو با همه به شدت کم کرد. برای من عجیب بود، چون تا قبلش ما با هم خیلی صمیمی بودیم ولی بعد عقدش،نگاه از بالا به پایین خیلی بدی به من داشت. القصه ما بیخیال شدیم و زندگیمون رو میکنیم. دیروز یکی از دوستانش که کمک حالش توی مراسم عقد و خرید و... بود رو توی مترو دیدم، گله میکرد از تیرترکش رفتارش که گویا به ایشون هم رسیده. این نگاه رو تعمیم بدیم؟

آدمی که نگاه ابزاری به بقیه داره، آدمی که فکر میکنه بقیه مشکل ندارن و سطل آشغال احساساتش هستن، آدمی که به هر بهانه ای به بقیه بی احترامی میکنه، وووو همه توی دسته کسانی هستن که تا وقتی لازمت دارن، تا وقتی بهشون نگفتی بالای چشمت ابرو هست، تا وقتی که... بعد خیلی شیک و شیرین هر نوع ارتباطی رو با شما قطع میکنن.
نمیدونم چه باید کرد، فقط دیروز وقتی دوستش رو دیدم، فهمیدم که تنها نیستم توی این این مورد و کمی قلبم آرومتر شد.
شاید...
خدا عاقبت همه رو ختم به خیر کنه.

+ دوستان آدرس بزارین رمز تقدیمتون کنم برای خاطرات سفر. متشکرم.


۱۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

397، برای دوست عزیزم

می دونم که خیلی هاتون منتظر بودین خبری از من و دوستمون که با هم همسفر بودیم، بشنوین

توصیفات خاص رو کنار می زارم، فقط انقدر بگم که به همون مهربونی و محبتی که هممون فکر میکنیم هست

و حتی مهربونتر از تصور ماست. :)

دوم اینکه خیلی خوشحالم که کسی که از لحاظ اخلاقی و شخصیتی خیلی خیلی با هم تفاوت داریم،

تونستیم نقاط مشتزکی پیدا کنیم، دغدغه های مشترک، اهداف مشترک و ...

جای تک تکتون خالی بود دوستان

امیدوارم که به زودی بقیه دوستانم رو ببینم.


+ عزیزی رو هم دیروز در حرم زیارت کردیم، بی نظیر بود، خیلی خوب و مهربون... 

بابا اینا انقدر مهربون و با محبتن که من از خودم خجالت کشیدم خدایی. :(

۱۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

396، بازگشت

در راه برگشت هستیم، توی قطار

چقدر زود تمام شد، مثل یک چشم بهم زدن...
همیشه بعد از چنین تجربیاتی، میشینم و بهش حسابی فکرمیکنم،
و سعی میکنم برای زندگی روزمره بهترین تاثیر رو ازش بگیرم.
فکر میکنم خیلی جاها هست که باید اخلاق و رفتار آدم مثل این سفر باشه،
 یعنی سفر تمرینی باشه برای اینجور زندگی کردن
مثل زندگی مشترک، کار، تحصیل، دوستی و حتی وبلاگ نویسی.

+ یکی از دوستان بعد عروسیش ماه عسل با همسرش اومده بود.
 یعنی ایشون مهربان همسر رو آورده بودن با خودشون، دو سال پیش البته
++ از جاهایی بود که دلم میخواست همونجا بمونم و زندگی کنم مدتی... با همسر البته!



۱۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

395، دیدار

همیشه از حرمت بوی سیب می آید 

صدای بال ملایک عجیب می آید

سلام ضامن آهو دل شکسته من
به پای بوس نگاهت غریب می آید...

+ یاد همه دوستان بودم... ولی زود تمام شد.



۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

394، هجرت...

شان انسان در ایمان و هجرت و جهاد است،

و هجرت مقدمه جهاد فی سبیل الله است
هجرت،
هجرت از سنگینی هاست
و جاذبه هایی که تو را به خاک می چسباند،
چکمه هایت را بپوش،
توشه ات را بردار
و هجرت کن...

 سید مرتضی آوینی


۱۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو