۳۵ مطلب با موضوع «تحلیلیات» ثبت شده است

438، کنکوریها نخوانند!

بیشتر از 50 سال هست که برای ورود به دانشگاه ها در ایران آزمون سراسری برگزار میشود، اما واقعیت این است که این کنکور یک آزمون خیلی پیچیده هست. این یک متن علمی نیست. چون من در این زمینه متخصص نیستم. از طرفی اگر از وضعیت تحصیلی من مطلع باشید، می دانید که جهت عقده گشایی هم نوشته نشده. صرفا بیان اشکالاتی هست که فکر میکنم به این روال وارد است، شما هم اگر چیزی به ذهنتان رسید، به مواردی که من نوشتم، اضافه کنید.

 


1- احتمالا خیلی از ماها مفهوم تراز و ربطش به رتبه و ... را در این آزمون به درستی نمیدانیم، چون به نظر هر سال تعریف آن متفاوت از سال قبل است. از طرفی این آزمون عمق ندارد، صرفا پیچیدگی دارد. منکر بهبود وضعیت آن از قبیل کاهش سوالات اشتباه و ... نیستم، اما بپذیرید که نداشتن روال مشخص و مطمئن و غیرمنتظره بودن آزمون هر سال، یک اشکالی هست که در این روند وجود دارد.

2- در کشور ما عدالت آموزشی حتی در حد مدارس یک شهر هم نیست، چه برسد به کل کشور. بعد این را قرار بدهید در کنار گزینش کشوری و بومی و منطقه ای در رشته های مختلف که معلوم نیست از کجا مشخص شده اند. فکر کنید که دانش آموزی که در یکی از شهرهای مرزی با سرباز معلم ( و در واقع بدون معلم) درس میخواند، چطور می تواند با یک دانش آموز که در یک مدرسه عالی درس خوانده، رقابت کند ( قبول دارم که خیلی چیزها به خود فرد و تلاشش بستگی دارد)، منتها اگر مدارس مرزی را دیده باشید، احتمالا با من در مورد نبود عدالت آموزشی کلان در کشور موافق خواهید بود. من از 18 سالگی تنها در تهران زندگی کردم. اگر شهر خودم دانشگاه خوبی داشت که  رشته مورد علاقه من در آن از کیفیت خوبی برخوردار بود، حتما در همان شهر خودم درس میخواندم. اما این توزیع نابرابر و گزینش نابرابرتر، هزینه های سنگینی را به خیلی از افراد تحمیل میکند.

3- یک بازار کاذب بزرگ حول این آزمون برپا شده، دقیقا مثل سفره ای که هر کسی میخواهد از آن ( و در واقع از جیب شرکت کنندگان در آن) سهمی ببرد. اتفاقا در بعضی موارد این بازار کاذب نمونه های موفق ( از همان نوع قبول شوندگان در دانشگاه های خوب و متوسط ) داشته است، منتها اشکال این سیستم ورود تزریقی، در دانشگاه مشخص خواهد شد، جایی که این دانش آموز سابق و دانشجوی امروز، ترم اول را با مشروطی به دلیل پایه ضعیف درسی به اتمام خواهد رساند. استرس خانواده ها و دانش آموزان را هم به این مورد اضافه کنید، بماند که الان به دلیل وفور دانشگاه های غیرانتفاعی و غیردولتی که تقریبا کسی را ناکام نخواهند گزارد، این استرس تا حد زیادی کاهش پیدا کرده است.

۳۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

432، پیروزی ( Vincere)

سالها قبل، وقتی که اول راهنمایی رو تمام کرده بودم، جایی تو شهرمون یک کتابخونه خصوصی باز شده بود که کتاب کرایه میداد. یادمه یکی از کتابهایی که از اونجا گرفتم و خوندم، کتاب " خاطرات اوا براون" معشوقه آدولف هیتلر بود. اگر زندگی این زن رو خونده و شنیده باشید، می دونید که هیتلر تا روز آخر عمرش با اوا ازدواج نکرد. روز آخر با هم ازدواج و بعد هم خودکشی کردند. تو همه ی این سالها هم هیتلر با زنهای مختلفی ارتباط داشت و ... بقیش رو توی کتاب بخونید.

این آخر هفته، یک فیلم بی نظیر دیدم. یک کارگردان ایتالیایی در مورد زندگی ایدا دلسر اولین همسر بنیتو موسولینی فیلمی ساخته. خواستین در مورد فیلم تحلیل هایی هست که میتونید بخونید، اما به نظرم فیلم انقدر زیبا و خوش ساخت هست که احتیاجی به تحلیل نداره. موسولینی تمام مدارک ازدواج خودش با این خانم رو که مادر اولین فرزند پسرش هست رو نابود کرده. مادر و پسر هر دو در بیمارستان روانی از دنیا میرن. بقیش رو نمی گم براتون. فیلم رو ببینید.

منتها یک چیزی در زندگی هر دو تا زنی که معشوقه های دو دیکتاتور قرن بیستم هستن برام جالبه. اون هم اینکه عشق زنها بر خلاف داستانها و افسانه ها هیچ چیزی رو تغییر نمیده. حتی اگر به بهای زندگی شون تمام بشه...


۱۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

419، تغییر زندگی

یک مطلب تحلیلی هم بنویسیم بعد مدت ها.

اول بگم که لزوما تحلیل های من درست نیست، یک جورایی شاید مشق زندگی باشه.

به عنوان وبلاگ هم اگر نگاه کنید،

گویا هست که من این مطالب رو برای زندگی خودم می نویسم و شاید عمومیت نداشته باشه.

چند سال پیش توی آمریکا اومدن زندگی برندگان جوایز میلیون دلاری لاتاری رو بررسی کردن؛

همه انتظار داریم که وقتی کسی پول کلانی به دستش می رسه، زندگیش تغییر شگرفی بکنه.

اما واقعیت این بود که این آدم ها سالها بعد دوباره همون جای قبلی بودن.

یعنی اون پول یک تغییر کوتاه مدت توی زندگیشون ایجاد کرده بود

و بعد هم دوباره زندگی به همون روال قبلی بود.

مطلبی که هست اینه که تغییر آنی و چیزی در مایه های معجزه هم

اگر ما نخوایم بهاش رو بدیم و هزینه هاش رو بپردازیم، میتونه توی زندگیمون بی اثر باشه.

کلا بدون خواسته قلبی و درونی و بدون تلاش تغییری توی زندگیمون ایجاد نخواهد شد؛

حتی اگر پول کلانی به دستمون برسه، حتی اگر آدم خاصی سر راهمون قرار بگیره، حتی اگر...




بعدا نوشت ( از کامنت بی بی عزیز):

شاه عباس صفوی گاهی لباس گدایی می پوشید و می رفت بین مردم تا ببینه چه خبره. یه روز تو یه خرابه با پیرمرد خارکنی هم صحبت شد که روزی یک عباسی (واحد پول آن زمان) بیشتر درآمد نداشت. شاه عباس به پیرمرد گفت یه آرزو بکن شاید برآورد شده. پیرمرد آرزو می کنه پولدار بشه. شاه عباس فرداش دستور میده پیرمرده فلان خرابه رو والی یه جایی بکنن. پیرمرد هر روز ثروتمندتر و ثروتمند تر میشه؛ کلی مریضی هم داشته البته و نمی تونسته هرچیزی بخوره.  بعد مدتی به حساب و کتابش رسیدگی می کنن می بینن دخل و خرجش همون یک عباسی زمان فقرشه. به نظر میاد که این داستان هم شاهدی بر مطلب پست هست. :)


۱۵ نظر موافقین ۲ مخالفین ۱
مریم بانو

373، جهان علیتی یا غیر علیتی

قبلا گفته بودم که میخوام در مورد یک موضوعی حتما مطلب بنویسم. فرصت و حوصلش نبود تا امروز.
دانشمندان زیادی توی دنیا هستند که به وجود خدا اعتقاد ندارن، یعنی ملحد هستن.
کلا در بین فیزیکدانها کسی پیدا نمیشه که مشرک باشه، همه یا موحد هستن، یا ملحد؛ صفر یا یک.
علتش چیه حالا؟
۲۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

349، نوار کاست ذهن ما

در مورد نظریه کودک - بالغ - والد توی پست قبلی حرف زدیم. اون مثال صرفا برای توصیف بود. طبیعیه که همه ی ما هر سه تای اون حالت ها رو در مواجه با تلفنی که جواب داده نمیشه، تجربه کردیم. در واقع این فتح بابی بود جهت آشنایی برای چیزی که الان میخوام بنویسم. " والد " بخشی از وجود ماست که از ما حمایت میکنه، و اولین بایدها و نبایدهای زندگی ما رو شکل میده، باید ها  ونبایدهایی که ما برای همیشه ازشون تاثیر می گیریم. در واقع در نظر اول "والد" مثل ROM میمونه، که توی بچگی ما پر میشه. به وسیله ی بایدها و نبایدهایی که والدین مون و اولین کسانی که برامون مهم هستن، برامون وضع میکنن؛ مثل معلم های ابتدایی مون و ... و گاهی ما رو آچمز میکنن. چون گاهی والدین به اشتباه فکر میکنن که بچه ها مسئول این هستن که به آرزوهای نرسیده ی پدر و مادرشون برسن. ازین گذشته خیلی ازین چیزهایی که توی این نوار ضبط شده، ممکنه درست نباشه و یا اقلا برای زندگی ما و سبک زیستن ما کارآمد نباشه. البته همش هم بد نیست، "والد" وجود ما از ما حمایت میکنه، باعث میشه توی دوران نوجوونی و ... دست به حماقت های عجیب و غریب نزنیم و ...در واقع مثل یک شمشیر دو لبه هست. در کودکی برامون لازمه، اما در بزرگسالی نه لزوما.

بخش "والد" ما مثل ROM نیست، اقلا وقتی شناختیمش دیگه اینجوری نیست، مثل یک نوار کاست میمونه که توی کودکی ما پر شده و وقتی که ما از وجود و نحوه ی کاراییش اطلاع پیدا کردیم، میتونیم تغییرش بدیم. هممون یک جایی توی زندگیمون باید بشینیم ببینیم از والدینمون و خانواده و ... چیا بهمون رسیده، کدوم هاشو میخوایم نگه داریم و کدوم ها رو میخوایم دور بریزیم. هممون یک جایی توی زندگی باید این کارو بکنیم و البته بهاش رو هم بپردازیم. ممکنه اوایل ناامیدشون کنیم، ازین که مثلا ببینن بچشون دیگه به خوبی قبل درس نمیخونه و میره نقاشی میکشه. اما یادمون باشه، وقتی 40 ساله شدیم حتی به خودمون هم نمیتونیم این دروغ رو بگیم که نزاشتن و ... اون وقت میفهمیم خودمون کم کاری کردیم.

ما بابت زندگی مون و انتخاب هامون به کسی جز خودمون نباید جواب بدیم. کاری نکنیم که بعدها حسرت این روزها رو بخوریم...

۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو