۳۵ مطلب با موضوع «تحلیلیات» ثبت شده است

183، طناب رابطه

هر رابطه ای مثل طناب میمونه.

اولش صاف و یکدسته.

همه چیز واضح و خوب و محکمه!

اما گاهی این طناب پاره میشه، به هر دلیلی...

گره زدن طناب سخته!

تازه ازون به بعد رابطه دچار یک دست انداز عمیق میشه.

دیگه ازین سر نمی تونی به راحتی به اون سر طناب نگاه کنی و دوستت رو ببینی...


۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

176، سلام بر حسین

کربلا رفتن تجربه ی عجیبیه.

بنظرم هر کسی توی زندگیش حداقل باید یک بار هم که شده بره کربلا.

همه جای اون سرزمین، تیکه تیکه ی خاکش خاص و منحصر بفرده.

اما من بیشتر از همه جا با تل زینبیه احساس نزدیکی میکنم.

جنس نگرانی زنانه ای که روی تل ایستاده و به جریانات میدان نبرد و حوادث در حال وقوع نگاه میکنه،

عزیزانی که بدرقه میکنه،

شهدایی که به استقبالشون میره،

یقین به امام زمانش و راهی که داره میره،

کیفیت نقشی که هیچ مردی نمی تونه ایفا کنه...


+ چون احتمالا می پرسید، من 21 سالم بود که رفتم کربلا. شب نیمه ی شعبانی توی حرم حضرت عباس بودم.


۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

175، بچگی مشترک همه ی ما...

همه ی ما بچه های دهه ی شصتی خاطراتی داریم

از بچه های کوچیک تری که اومدن خونمون

و اسباب بازی ما رو دوست داشتن

و به قیمت جیغ و گریه و با این بهانه که اون بچه هست!

اسباب بازی یا عروسک ما رو بردن با خودشون!

و کسی هم به این فکر نکرد که مگه دو سال بزرگتر بودن

آدم رو جهاندیده و بالغ میکنه که از ما انتظار چنین گذشتی رو داشتن!؟!؟


واقعیت اینه که این موضوع احساس تملک آدم رو کم میکنه.

اغلب ما دهه ی شصتی ها احساس مالکیت کم رنگی داریم

نسبت به اشیا، آدم ها، موقعیت ها.

همش توی این تردید و دودلی هستیم که احتمالا روزی از دست میدیم این چیزها رو

این خوبه. منتها برای یک آدم 40 ساله.

و ما رنج میکشیم ازین بچگی که زود و به زور تمام شد.

و از آدم هایی که نمی تونیم بهشون احساس تعلق کنیم.

و مدام در تردید ناپایداری شرایط هستیم،

جوری که نمیتونیم از خیلی چیزها لذت ببریم...


 ( برای خود من یک بار این موضوع اتفاق افتاده،

رفته بودیم تهران خونه ی کسی، از شاه عبدالعظیم برام یک کتاب زندگی پیامبران خریده بودن

رفتیم خونه ی میزبان؛ بچش 2 سال کوچیکتر بود. شروع کرد به گریه که من کتاب مریم رو میخوام!

و خب کتاب رو صاحب شد!)


۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

169، شانس!

حتما شنیدین که آدم باید اگر قراره گاو باشه

بایستی توی هندوستان گاو باشه که مورد پرستش قرار بگیره!

+ بعضی خصوصیاتی دارن که به خاطرش مورد تمجید و تحسین قرار میگیرند،
حالا اگر آدم کم شانسی همون خصوصیات رو داشته باشه، همونا میشه نکات منفی براش!


++ این جای قرار گرفتن خیلی مهمه!
توی کوانتوم مکانیک میگن که ناظر میتونه ماهیت کمیت اندازه گیری شده رو تغییر بده!
اینی که گفتم میشه مثال عینیش!

+++ شاید لازم باشه که ما هم در برخورد با بعضی چیزها
 این متر اندازه گیریمون رو جوری تغییر بدیم که ماهیت طرف تغییر کنه!


گاو عزیزی هستند ایشون که پارسال تابستون توی جنگل با احترام بسیار زیاد ازشون عکس گرفتیم!!!

۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

163، وقت ابدی!

حتما این جملات روانشناسی بازاری رو زیاد شنیدین که:

هیچ وقت برای موفقیت دیر نیست!

همیشه میشه شروع کرد!

امروز شروع جدید من است!

ما قدرت بی انتها برای کسب هر نوع موفقیتی داریم!

همیشه می تونیم اراده کنیم و شروع کنیم و با تلاش و پیگیری و پشتکار به اونچه که میخوایم برسیم!

و...

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو