۵۶ مطلب با موضوع «دیگران» ثبت شده است

شعری از ملک الشعرای بهار

یا که به راه آرم این صید دل رمیده را         یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را
یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن     با به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را
یا که غبار پات را نور دو دیده می کنم            یا به دو دیده می نهم پای تو نور دیده را
یا به مکیدن لبی جان به بها طلب مکن                 یا بستان و بازده لعل لب مکیده را
کودک اشک من شود خاک نشین ز ناز تو      خاک نشین چرا کنی کودک ناز دیده را؟
چهره به زر کشیده ام، بهر تو زر خریده ام  خواجه به هیچ کس مده بنده ی زرخریده را
گر ز نظر نهان شوم چون تو به ره گذر کنی  کی ز نظر نهان کنم، اشک به ره چکیده را
بانوی مصر اگر کند صورت عشق را نهان         یوسف خسته چون کند پیرهن دریده را
گر دو جهان هوس بود؛ بی توچه دسترس بود؟          باغ ارم قفس بود طایر پربریده را
جز دل و جان چه آورم بر سر ره؟ چو بنگرم   ترک کمین گشاده و شوخ کمان کشیده را
بوالعجبی شنیده ام، چیز ندیده دیده ام          این که فروغ دیده ام، دیده کند ندیده را
خیز، بهار خون جگر! جانب بوستان نگر               تا ز هزار بشنوی قصه ی ناشنیده را

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

50، حکایت

در یکی از روزها، پادشاه سه وزیرش را فراخواند و از آنها درخواست کرد کار عجیبی انجام دهند.

از هر وزیر خواست تا کیسه ای برداشته و به باغ قصر بروند و

 کیسه ها را برای پادشاه با میوه ها و محصولات تازه پر کنند.

همچنین از آنها خواست که در این کار از هیچ کس کمکی نگیرند و آن را به شخص دیگری واگذار نکنند.

وزراء از دستور شاه تعجب کردند، با این حال هر کدام کیسه ای برداشته و به سوی باغ به راه افتادند.

وزیر اول که به دنبال راضی کردن شاه بود؛ بهترین میوه ها و با کیفیت ترین محصولات را جمع آوری کرده
و پیوسته بهترین را انتخاب می کرد تا اینکه کیسه اش پر شد.

اما وزیر دوم با خود فکر  کرد که شاه این میوه ها را برای خود نمی خواهد و

احتیاجی به آنها ندارد و درون کیسه را نیز نگاه نمی کند،

پس با تنبلی و اهمال شروع به جمع کردن نمود و خوب و بد را از هم جدا نمی کرد تا اینکه کیسه را پر کرد.

و وزیر سوم که اعتقاد داشت شاه به محتویات این کیسه اصلا اهمیتی نمی دهد،

کیسه را با علف و برگ درخت و خاشاک پر نمود.

روز بعد پادشاه دستور داد که وزیران را به همراه کیسه هایی که پر کرده اند؛ بیاورند.

وقتی وزیران نزد شاه آمدند ، پادشاه به سربازانش دستور داد ،

سه وزیر را گرفته و هرکدام را جدا گانه با کیسه اش به مدت سه ماه زندانی کنند.

در زندانی دور که هیچ کس دستش به آنجا نرسد و هیچ آب و غذایی هم به آنها نرسانند.

وزیر اول پیوسته از میوه های خوبی که جمع آوری کرده بود می خورد تا اینکه سه ماه به پایان رسید.

اما وزیر دوم ، این سه ماه را با سختی و گرسنگی و مقداری میوه های تازه که جمع آوری کرده بود؛ سپری کرد.

و وزیر سوم قبل از اینکه ماه اول به پایان برسد از گرسنگی مرد.


خداوند  تعالی می فرماید: (وَتَزَوَّدُواْ فَإِنَّ خَیْرَ الزَّادِ التَّقْوَى وَاتَّقُونِ یَا أُوْلِی الأَلْبَابِ) البقره ۱۹۷


"و توشه برگیرید که بهترین توشه پرهیزگاری است ، و ای خردمندان ! از ( خشم و کیفر ) من بپرهیزید ."

پس کمی بایستیم و با خود بیندیشیم ...

فردا در آخرتمان چه خواهیم کرد !

+ به نقل از یکی از دوستان!

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

47، شعــر نوشت

حتما این شعرو شنیدین:

" کس نخارد پشت من     جز ناخن انگشت من"

مرحوم پدربزرگ وقتی کسی این شعرو میگفت، با خنده می گفتن:

" همتی کن تا نخاری پشت خویش     وارهی از منت انگشت خویش

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

46، زیبانوشت

" هر چیزی که چشمانت می بیند، پندی در آن نهفته است."

امام موسی کاظم علیه السلام

+ این حدیث رو بار اول 7-8 سال پیش روی برد دانشکده دیدم،

و خیلی اوقات سعی کردم از چیزهایی که میبینم و می شنوم و برام پیش میاد و .... حتما یک چیزی یاد بگیرم.

می تونم بگم که این جمله خیلی روی زندگیم تاثیر داشت.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

13، عیدانه


روشن جهان ز نور جمال محمد است
خرم ز چشمه های کمال محمد است

مادست کی زنیم به دامان دیگران
تا دامن محمد و آل محمد است

۲ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو