۲۰۰ مطلب با موضوع «روزانه» ثبت شده است

563، کمی زمستان نوشت

1- شاگرد اخیرم بسیار حواس پرت هست، منتظر هست توضیح مطلب رو تمام کنم و برام خاطره تعریف کنه. یک خواهر دوقلو داره که بسیار درسخون و مورد توجه هست بر خلاف شاگرد توسری خور من. حواسش تا یه جاهایی جمع هست و بعد به کل حواسش پرت میشه و ساده ترین محاسبات رو نمی تونه انجام بده. گاهی فکر میکنم هر کدوم از شاگردانم یک نمونه کاریکاتوری از ایراداتی هستن که تو من حالا کم یا زیاد وجود داره و خودم رو تو آئینه این بچه ها می بینم، و لازمه که تلاش کنم برای تصحیح این اشکالاتم.

2- یکی از موضوعات مشاهدات من تو این سالهای اخیر، دیدن این هست که چطوری بعضی آدمها که به راحتی هر کار رذیلانه ای که دلشون میخواد در حقت انجام میدن، به آسونی دروغ می گن، خوبی های تو رو نادیده می گیرن، خودشون رو حق به جانب می دونن، به راحتی نقدت میکنن ( استادی داشتیم که میگفت انتقادپذیری یک ژست سیاسی هست و من به این جمله باور دارم.)، و بعد که شما کم کم بیخیال میشین نسبت به اون رابطه و کار، دیدن دست و پا زدن هاشون، متاثر کننده هست. آدمها اغلب بلاها رو خودشون سر خودشون میارن، و من فکر نمیکنم هیچ بلایی تو زندگی آدم سنگین تر از شکستن دل کسی باشه...


۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

560، یک جمعه زمستانی

1- انقدر این هفته کار سرم ریخته بود که خدا می دونه. حتی وقت نداشتم درست و حسابی بخوابم. امروز هم که جمعه بود و روز تعطیل، دو تا کلاس داشتم. من واقعا موندم چرا دانشجوها درس نمی خونن و دلم برای خودم سوخت که اینهمه درس خوندم اون موقع ها و همیشه فکر میکردم کمه، اما اینها عین خیالشون نیست! یکی شون نمی دونست فرق تابع با زوج مرتب های دیگه چیه و میخواست فردا حد و مشتق و انتگرال رو امتحان بده! والا... :))))

2- امروز انقدر هوا سرد بود که ما همش منتظر بودیم برف بباره، مادر رفت سبزی های باغ رو چید که اگر برف اومد خراب نشن و حالا باید خشکش کنیم. کارهای مفید دیگه ای هم انجام دادیم. مادر مربای بالنگ درست کرد و من تست کردم و کلی تشویقش کردم. مادر فرنی درست کرد و من نوش جان کردم. خیلی خسته شدم واقعا. نصف کارها با من بود خب. :))))

3- یک اتفاق خوبی که روزهای تعطیل میتونه بیفته اینه که کتاب بخونید. بشینید رو مبل کنار بخاری و کتاب بخونید و خیال ببافید و فکر کنید. حالا فکر کنید این اتفاق چقدر خوب تر خواهد بود که دو تا کتابی که همیشه دوست داشتید بخرید رو دوستی بخرن و بهتون هدیه کنن و تصور کنید چه حس دوست داشتنی خواهید داشت. دل همتون بسوزه! :))))

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو

556، داستان یک روز

1- عصر رفتم کلاس پیش همسایه مصطفی اینا. بعدش رفتم خونه شون. برادر مصطفی که کلا پنجم هست، بهم گفت بیا برام آواز "گل گلدون" سیمی غانم رو بخون من پیانو تمرین کنم. فکر نمی کردم انقدر جالب باشه. اما از خوندنش واقعا حالم خوب شد. مصطفی هم تند تند رفت ویولونش رو در آورد که منم تمرین کنم! خلاصه که کلی خوش گذشت.

2- یکی از جالبترین روزهای امسال روز جشن فارغ التحصیلی خواهرم بود. من به جز آخر دبیرستان دیگه جشن فارغ التحصیلی خودم نرفتم هیچ وقت. اما جشن اینا خیلی جالب بود. مامان و بابا رفتن جای مهمانها نشستن و من رفتم پیش همکلاسی های خواهرم. هی چیلیک چیلیک براشون عکس میگرفتم و می خندیدم از کاراشون، خیلی خوش گذشت اون روز بهم.

3- یکی از دخترایی که چند بار براش عکس گرفتم و کلی ژست گرفت جلوی دوربین تا عکساش خوشگل بشه، یک دختر شاد و خنده رو به اسم "مهرناز" بود. خواهرم امروز که اومدم خونه، گفت مهرناز فوت کرده. اهل شهرستان خیلی دوری بود. همینجا تو شمال تصادف کرد...

۸ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو

550، جمعه زمستانی

1- به همین سرعت چهل روز گذشت... امروز چهلم بود. بعد از این مدت، اگر آدم بدی باشیم و بقیه رو اذیت کرده باشیم یا خونشون رو توی شیشه کرده باشیم، به تجربه من حتی نمیگن "خدا بیامرزدش"، ته دلشون همه خوشحالن که ما مردیم و از دستمون راحت شدن. اما این فامیل ما " چراغ روشن ایل و قبیله ی ما" بعد از پدربزرگم بود، هنوز صداش از آخرین بار که رفته بودیم خونشون، تو گوشم هست... :(

2- جدیدا کم حرف شدم، خیلی کم حرف تر از قبل. فکر کنم دارم مصداق مصاحبه رییس اینستاگرام  میشم که می گفت محتوا در دنیا داره از متن به سمت تصویر حرکت میکنه. مدتهاست که حتی آواز هم نخوندم. صدامم گرفته همش. حرفم نمیاد اما. حوصله بحث کردن ندارم. دارم عادت میکنم که بشنوم و رد بشم و بعد هم فراموش کنم. نمی دونم نشونه خوبیه یا نه، اما کلا اهمیت بعضی چیزها برام کم شده.

3- تو تاریخ نوشته شده که دیشب شب ازدواج ملکه حجاز با رحمه للعالمین بوده است، با جوانی یتیم و بی پول اما درستکار و امین و صادق که پانزده سال بعد در 40 سالگی به پیامبری مبعوث شده. قبلتر در مورد عشق حضرت خدیجه به محمد امین (صلوات الله علیه)، که سعدی اون رو به زیبایی سروده مطلبی نوشته بودم، می تونید اون مطلب رو از اینجا بخونید. :)

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

547، توانمندی زنانه

دوست صمیمی ما این نزدیکی ها نیست

و ما اغلب با چت با هم ارتباط داریم و گهگاهی تلفنی حرف میزنیم با هم.

 وقتی چت میکنیم، خیلی جالب همزمان راجع به 3 یا 4 موضوع  حرف میزنیم،

بدون اینکه بحث ها همپوشانی پیدا کنن.

و هر کدوم رو هم به نتیجه می رسونیم و صحبت رو تمام میکنیم.

همیشه حداقل دو تا مورد هست برای حرف زدن!

به این میگن توانمندی زنانه! :)

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱
مریم بانو