303، مریم شو!

من میخوام یک شبکه ی ماهواره ای بخرم!

چیه؟ چرا اینجوری نگاه میکنید؟ نمیاد بهم؟!

ازین شبکه ها که کلا یک نفره هست، یکی دوربین رو روشن میکنه میشینه جلوش،

بعد میره سر دوربینو میچرخونه باز میاد میشینه جلوش و حرف میزنه.

ایده هم دارم براش که چیکار کنم. میخوام بگم من روانشناس هستم!

یک شماره تلفن بدم، ملت زنگ بزنن، مشکلاتشونو بگن، منم روانکاویشون کنم!

 مگه من چی کم دارم ازینایی که روانشناسی میکنن توی ماهواره!؟ هوم؟!

خیلی هم شیک و مجلسی هست!

شمام بگید دوستتون توی ماهواره کلی برو بیا داره! کی به کیه اصن؟!

والا...


+ چند وقت پیش منزل یکی از اقوام، بعد صرف ناهار، در حال تماشای یک روانشناس در ماهواره! :

خانومی زنگ زده میگه من با شوهرم دوست بودیم و بعدش ازدواج کردیم.

قبل ازدواج، زمان دوستیمون به من وفادار بود و با کسی دیگه رابطه نداشت.

اما الان داره به من خیانت میکنه. خیلی آشفته ام. چیکار کنم؟ مشکل از کجاست به نظرتون؟

پاسخ خانوم روانشناس!!!:

خب عزیزم مشکل این بود که تو باهاش ازدواج کردی. دلیل خیانتش به تو ازدواج کردنتونه!!!

( باور کنید همینو گفت و بعدشم ما انقدر خندیدیم که بقیش رو نشنیدیم.)


++ برگردیم سر شبکه ی خودمون! من یعنی اندازه ی این خانومه هم بلد نیستم مشاوره بدم ؟!

داشتم میگفتم، یک شبکه میزنم، روزی 2 ساعت هم بیشتر برنامه نمیزارم که کلاس کار حفظ بشه،

شما هم خواستید زنگ بزنید مشاوره بگیرید. اسمش رو هم میزارم: " مریم شو!" (maryam show)!!!


۱۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

302، پدر مصطفای عزیزم...

پدر مصطفی ( همون خواستگار محترم! )، دو تا پسر داره، به نام های محمد و مصطفی.

ایشون چند سال قبل ازدواجشون، یه خانومی رو توی یک مراسم فامیلی می بینن،

منتها خجالت میکشن از کسی چیزی بپرسن در موردش و قضیه تمام میشه.

( ناگفته نماند که ایشون بسیار پرطرفدار بودن و کلی خواستگار داشتن!!!)

چند سال بعد مشرف میشن مکه، توی حرم پیامبر (صلوات الله علیه) دعا میکنن که

خدا اون خانوم رو بهشون برسونه، انشالله بچه ی اولشون پسر باشه و اسمش رو بزارن محمد.

چند وقت بعد از سفرشون، میرن خونه ی یکی از اقوام برای کاری،

اونجا میتوجه میشن که اون خانوم دختر اون خانواده هست، و میرن خواستگاری و ...

بچه ی اولشون رو مطمئن بودیم که پسره، اسمش هم که معلوم بود: محمد.

مصطفی که به دنیا اومد، پدرشون به خانومشون گفتن که خب!

" مصطفی" و " احمد" نام های دیگر پیامبر هست، ببین خودت کدوم رو دوست داری!

و اینجوری شد که اسم پسرنازنین ما شده مصطفی. :)



+ عید بر همه ی شما مبارک.

+ اللهم عجل لولیک الفرج.

۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

301، یک شمالی اصیل!!!

فکر می کنید مهم ترین تفاوت شمالی ها با سایر ملل چی میتونه باشه؟

اینکه دریا دارن؟! جنگل دارن؟! یا چه میدونم میوه های خوشمزه دارن؟!

در جواب باید بگم که : نچ!!!

مهم ترین تفاوت یک شمالی واقعی با غیر شمالیها اینه که

جوری برنامه ریزی میکنه که تمام طول سال پرتقال داشته باشه!

باورتون میشه ما هنوز پرتقالهای تامسون آب دار و درشت داریم توی خونه؟

پدر گرامی باید روزی 2 تا پرتقال بخورن حتما!!!

اینه که پرتقالها رو جوری نگهداری می کنن که به این طرف سال هم برسه.

تا تیر پرتقال تامسون داریم، بعدش پرتقال تابستونی،

بعد تا اون تمام بشه، دوباره فصل برداشت مرکبات میشه!

بفرمایید پرتقال!!!



۱۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۱
مریم بانو

300، خواهر کوچولو...

خواهرم خیلی غصه داره، دیشب با گریه خوابید.

سر پذیرش بدون کنکور برای ارشد، با یک تبصره ی مسخره دارن حقش رو میخورن،

خیلی دوندگی کرد، با خیلی از اساتید صحبت کرد، اما بی فایده بوده تا حالا...

دیشب هق هق گریه میکرد، میگفت آخه من که همیشه درس خوندم، هیچوقت غیبت نکردم،

همیشه پروژه هامو خوب و به موقع تحویل دادم، فعال بودم، کار میکردم، و ...

چرا باید کسی که حتی سر کلاساش هم نمیاد، به جای من بره ارشد بخونه،

اونم فقط چون یک ترم معدلش بالاتر از من بوده؟!

خیلی براش ناراحتم، برای حال این روزهاش، کاش میشد کاری کرد براش...

کاش می شد آدم نزاره عزیزانش درد نابرابری و ناحقی رو بچشن،

دیدن درد کشیدنشون وقتی کاری ازت برنمیاد، خیلی سخته...

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

299، استادمریم گلی!!!

میگم من برم تدریس کنم توی دانشگاه غیرانتفاعی. داداشم میگه: نه!

میگه شما همین خونه درس بدی خیلی هم خوبه والا...

میگم: خب چرا؟ الان چه مشکلی داره من برم درس بدم به بچه های مردم؟!

میگه آخه خواهر من تو درسته خیلی مهربونی، اما خیلی سختگیری،

میخوای درست درس بدی، سخت هم نمره بدی،

گناه دارن بچه های مردم! اذیتشون نکن خب!!!

میگم خب این درس سخته کلا! میگه: نه نرو، اموات بچه ها رو میاری جلوی چشمشون!

گفتم باشه نمیرم. ( این مربوط به قبل عید بود. حالا فردا میخوام بیخبرشون برم دنبال تدریس).

+ یک بار دوره ی لیسانس برگه های یکی از استادا رو برای دانشجوهای مهندسی تصحیح کردیم.

استاد گفت دست بالا تصحیح کنید. انصافا هرچی نوشته بودن ما بهشون نمره دادیم!

با این حال 5 نفر صفر شدن! خب این تقصیر منه؟! هوم؟!


+ ولی من خیلی هم استاد خوبی هستم! اصن هم سختگیر نیستم!

همیشه هم میرفتم برای بچه ها نمره میگرفتم، وفتی که TA بودم.

حالا فردا برم ببینم خدا چی میخواد...



۱۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو