308، برای حاج آقا

این پست رو میخواستم به مناسبت یک سالگی وبلاگم بنویسم، یعنی 23 مرداد. ( منظور از وبلاگ همون وبلاگم در بلاگفاست که با جمعی از دوستان آمدیم به اینجا.) منتها 23 مرداد احتمالا مسافرت هستم، میرم خراسان شمالی و نیستم که بنویسم. 23 مرداد روزی بود که من بلاگم رو ساختم، بر خلاف ظاهر آرومی که از من اینجا سراغ دارین، من یک آدم متفاوت از تصورات اکثر شما ها هستم. بگذریم. برسیم به داستانمون. من وبلاگم رو درست کردم با کمترین نشانی از خودم، یعنی اسمم. میخواستم فقط خودم بخونمش. یکی دوبار آپ کردم و بعد شدیدا درگیر کار پروژمو و سرو کله زدن با آدم های مختلف بودم، تا مهر... مهر ماه بود که فهمیدم باید پروژم رو از نو، از یه جایی نزدیکی های صفر انجام بدم، شدیدا داغون از لحاظ روحی...

احتیاج به زمان داشتم، به چیزی که من رو از فضای درس و پروژه و ... دور کنه.من بلاگر نیستم، اما بلاگ خوان حرفه ای بودم و هستم. بعضی بلاگ ها رو بیشتر از 5 ساله که دنبال میکنم. همون مهر ماه یک شب، توی صفحه ی وبلاگ های به روز شده ی بلاگفا، اسم وبلاگ حاج آقا رو دیدم. من عادت نداشتم خیلی نظر بزارم برای بلاگرها، اما یادمه که برای ایشون نظر گذاشتم و خب بعدش نظر بعدی و بعدی و حتما الان همه میدونید من چقدر پر حرفم! :) و شد آنچه شد! ما رو مجبور کردن که آدرس بزاریم، و این خیلی اتفاق خجسته ای بود، چون برای من دوستان خیلی خوبی به همراه داشت. دوستانی که مشابه جمعشون رو جای دیگه ای نمیشد پیدا کرد. امشب شب سوم شعبان هست،شب میلاد امام حسین (علیه السلام). میخوام به مناسبت این شب ازتون ویژه تشکر کنم حاج آقا.

بابت همه ی خوبیها و محبت هاتون، بابت برکت حضورتون که باعث جمع شدن ما توی وبلاگتون و بعد ازون شکل گرفتن دوستیهای خیلی خوب بین خواننده هاتون شد. بابت اینکه ما رو به نوشتن ترغیب کردین و این خیلی خوب بود، چون خیلی از تفکرات ما رو عوض کرد. بابت همه ی اوقاتی که به من و همه ی بچه های در شرف دفاع، انگیزه و امید میدادین، بابت همه ی دعاهاتون، بابت سعه ی صدری که در مورد اظهارنظرهای بعضا بیجا و بی مورد من داشتین، و بابت خیلی چیزهای دیگه که الان یادم نیست، ازتون تشکر کنم. دیدن آدم هایی مثل شما، من رو خیلی امیدوار میکنه و اگر کمی منصف باشیم تاثیرات خوبی که شما روی ما داشتین رو، به هیچوجه نباید انکار کنیم. بدون شما فضای وبلاگ نویسی حتما چیزی کم داشت و قطعا نمیتونست اینهمه برای این تعداد زیاد دوست داشتنی و جذاب باشه. به هر حال بازم ممنونم بابت همه چیز. امیدوارم که همیشه سالم و سربلند باشین و شاد و موفق. زیاده عرضی نیست.




۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

307،درد و دل

تا حالا شده توی شرایطی باشین که حس کنید هیچ روزنه ی امیدی نیست؟

تا حالا شده هر بار که خواستین حسن ظن داشته باشین بفهمین اشتباه کردین؟

تا حالا شده به بهبود شرایط هیچ امیدی نداشته باشین؟

خب این شرایط هفته ی اخیر من بود که تمام شده البته.

۱۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

306، رنج ها وآسیبهای عاطفی...قسمت اول

گفتم که همه ی ما توی زندگی آسیب هایی دیدیم، دلمون بارها و بارها شکسته، رنج کشیدیم، اشک ریختیم و ....

بعضی هامون عبور کردیم و بعضی هامون هنوز این آسیب ها رو با خودمون حمل میکنیم.

قرار بود یک بحثی داشته باشیم و ببینیم چطوری میشه این بار درد و رنج رو بزاریم زمین.

۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

305، فیلم نوشت!

یک مطلب طولانی و مفصل در مورد فیلم "یک مرد جدی" نوشتم. بعد هی هرچیزی که گفتم رو توضیح دادم،

نگاه کردم دیدم خیلی طولانی شده و تازه مطابق میل من هم نیست! حذفش کردم!



فقط انقدر بگم که فیلم در مورد "اصل عدم قطعیت" توی زندگی هست.

سوالی دراین خصوص دارین بپرسین.

با تشکر :)

۱۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

304، یک جوجه ی چند روزه! :)

روز عید عمه جانمان زنگ زدن و ما رو دعوت کردن به صرف توت خوری!

یک درخت توت سیاه خیلی بزرگ دارن که درختشو از خونه ی ما برده بودن.

بعدش رفتیم باغ تا خیار و توت فرنگی بچینیم.

توی راه یک درخت گلابی دیدم، با خودم گفتم کاش ما هم درخت گلابی داشتیم!

باغ که رفتیم دیدم که ما هم درخت گلابی داریم و کلی هم میوه داره.

(یعنی هوش و حواس رو داشته باشین که یادم نیست چی توی باغ داریم!)

شب هم که دوباره رفتیم منزل عمه جان به صرف شام.


+ این جوجه چند روزه ی ناز، تقدیم به دوست نازنین و جوجه دوستم. :)


۱۷ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو