313، کلمات...

فیلم the Words رو دیدین؟ در مورد نویسنده ای هست که به طور اتفاقی توی یک کیف قدیمی
 یک داستان خارق العاده پیدا میکنه و بعد اون داستان رو چاپ میکنه و میفروشه و ...
نویسنده ی واقعی داستان میاد سراغش و اون هم یک جورایی درگیر زندگی فرد اول میشه.
اوج فیلم به نظر من جایی هست که نویسنده ی جوان میره توی گلخونه تا با نویسنده ی پیر حرف بزنه.
نویسنده پیر بهش میگه که من به خاطر گم کردن این داستان،
 ( همسرش کیف حاوی داستان رو توی یک قطار جا گذاشته بود)؛
با همسرم دعوای سختی کردم و رابطمون تیره و تار شد و اون ترکم کرد.
حالا بعد سالها میفهمم که اون اشتباه ترین تصمیم زندگیم بود. (نقل به مضمون)
و بعد میگه بدی تصمیماتمون اینه که ما مجبوریم باهاشون زندگی کنیم.

+ تصمیم گیری و پذیرش هزینه های ناشی از اون گاهی خیلی سخته... خیلی سخت.
۵ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

312، عکس نوشت!

1- این بچه به من می گوید عمه! من یادش ندادما! مامانش یادش داده! نه که عمه نداره!

مادرش هم توی فامیل شوهرش ما رو دوست می داره، بهش یاد داده به من بگه عمه!

هیچ نوع عناد و دشمنی در کار نیستا! صرفا به جهت اینکه بچه کمبود عمه نگیره!!!



2- این کوچولوی ناز خواهر همون عمه فدای بالاییه.

یک شبی من در منزلشان بودم به اتفاق عمه جان خودم و خانواده شان.

ایشون چادر مشکی رو که دست بنده دیدن،

سریعا رفتن چادرشونو سر کردن که منم با عمه مریم برم! الهی قربونش برم. :)



3- این یکی رو که میشناسین!؟ در حال بستنی خوردن!

یکی از تفریحات سالم ایشون از ابتدای کودکی تماس با منزل ما

و قرار گذاشتن برای بیرون رفتن به همراه من و خواهرم بوده است!

  مخصوصا پیاده روی کردن و بستنی خوردن!

حالا کسی هم البته تلاشی نمی کنه به این بچه بگه  که ما ازش بزرگتریم!

مخصوصا مواقعی که ما رو به صورت جمعی "بچه ها" صدا میکنه!

که این شامل مادر من و خودش هم میشه حتی!!!



4- این گل چیست و در نهایت چه خوراکی از آن به وجود می آید؟

نام گل را برای ما بفرستین و یک جعبه پای آناناس جایزه بگیرید!



۱۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

311، رنج ها وآسیبهای عاطفی...قسمت دوم

توی مطلب قبلی، پست شماره 302 به اولین قدم ها برای زمین گذاشتن

بار درد و رنج ناشی از خلاها و آسیب های عاطفی اشاره کردیم.

ادامه ی مطلب رو به جهت جلوگیری از طولانی شدن اینجا مینویسیم. :)

۴ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

310، برادرانه

مرحوم پدربزرگ علاقه ی عجیبی به امام حسین و کربلا داشت.

یکی از جالبترین چیزهایی که ممکنه کسی شنیده باشه رو ؛

از شب عاشورایی برامون تعریف کرد که حدود 50 سال پیش توی کربلا گذرونده بود.

بعد از سالها که راه کربلا باز شد، (همون زمان صدام)، جز اولین کسانی بود که رفت زیارت.

یک دفترچه ای رو درست کرده بود حدودا 60-70 برگی که مدیحه و مرثیه کربلا بود.

از کتابهای مختلف جمع کرده بود و توی سفر طولانیشون باهاش بود و با خودش زمزمه میکرد.

( و بعد از کربلا هم گاه گاهی با صدای آروم میخوند و بغض می کرد.

مخصوصا بعد از فوت برادر کوچکترش، مراثی حضرت عباس از زبان امام حسین رو میخوند...)

گویا همه ی کاروانشون حیرت زده بودن از منش و اخلاق و اطلاعاتشون...

این شعر رو در مدح حضرت عباس، توی همون دفترچه من پیدا کردم،



البته این خط خرچنگ قورباغه ی منو ببخشید به بزرگواری خودتون. :)

بارم عیدتون مبارک باشه.


۹ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

309، عیدی دوستان عزیز :)

شعبان ماه خیلی خوبیه. پر از عیده و آدم حال خوبی داره.

امروز میخوام بهتون یک عیدی بدم. یک عیدی خوب.

امیدوارم که خوشتون بیاد: عیدی!

این عیدی بی نظیره. از دستش ندین. :)

عیدتون مبارک باشه دوستان خوبم. 


۶ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو