333، تنهایی نوشته!

1- من به کمبود همراه دچار شدم! دیروز از ماست کره گرفتم و دوغ. به باقیمانده ی خانواده در منزل، میگم آش دوغ درست کنم. میگه درست کن ولی من که نمیخورم. یعنی الان من یک قابلمه آش رو تنهایی بخورم؟! صبح براش پرتقال آب گرفتم، نخورد. شب براش شامی گرم کردم ( خداوکیلی شامی محشری بود.) نخورد، منم نخوردم. میگم بیا بریم باغ گوجه و خیار و ... رو بچینیم. میگه من نمیام، میخوای خودت برو. میگم بیا خاک گلدونها رو عوض کنیم، میگه من نمیام بریم از خونه ی خاله خاک بیاریم برای گلدون ها. میگم شربت درست کنم برات؟ میگه نه، خودت بخور! ...  :(


2- این هفته "بین التولدین" محمد و مصطفی هست. پارسال برای تولد من، پدرش یک خودنویس خرید که مصطفی هدیه رو بهم داد. روال به این صورته که فرد متولد شده، بقیه رو میبره یک بستنی فروشی، به جز باباها البته. مهمانان هم هرچی دلشون خواست سفارش میدن و میزبان میخره براشون. بعد هم بهش هدیه میدن. مصطفی نمیدونست توی هدیه ای که برای من خریدن چی هست. بازش که کردم، شب که رفت خونه، به پدرش گفته: برای مریم خودنویس میخری، چرا برای من نخریدی؟! یعنی عاشق این بچه هستم که خودش رو در هر شرایطی با من مقایسه میکنه! :)




فلفل هایی که چیدیم تا بریزیم توی پیتزای امشب

سوال
 رنج کشیدن و فداکاری کردن توی عشق و یک رابطه ی عاطفی لازمه عایا؟ تا چه حد و تا کجا؟!

نتایج مزایده:

عرض کنم که برنده یک استاد ناشناس هست که گفته میاد و برامون یک کلاس آموزشی که عمری دوست داشتیم بریم، و پولش رو نداشتیم، برگزار میکنه. منم که عاشق علم آموزی! وسوسه شدم خب! :) از حضور پرشور تک تک دوستان اعم از نگین عزیز، الی، حاج آقا، بهانه گیر و سایر عزیزان تشکر و قدردانی به عمل میاد. شانستون رو در آوردگاه های دیگری امتحان کنید، انشالله که موفق و موید باشید. :)
۲۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

332، تنها در خانه!

سر صبحی منو بیدار کردن و گفتن پاشو ما داریم میریم!

انقدر بیدار نگهم داشتن که الان خوابم نمیادش!

کلی خندیدم از دستشون بابت وسیله جمع کردن و کاراشون.

میگم من اینهمه ساله میرم تهران شب قبل ساک میبندم،

شما اولین باره میخواین برین یزد، دم رفتن وسیله جمع میکنید!؟

قابل پیش بینی هم بود که برن تو ماشین و یادشون بیاد وسیله جاگذاشتن،

و دوباره پیاده بشن و منو بفرستن برم براشون بیارم!

امیدوارم خوش بگذره بهشون.

انقدر کار سرم ریخته که نمیدونم از کجا باید شروع کنم!

کلی کار خونه دارم، باید برم بانک، به مرغ و خروس ها غذا بدم، همینطور جوجه ها. آشپزی و ... هم هست.

تازه دیشب خواهرم گفت برام شوید باقالی پلو بپز فردا ناهار، گفتم باشه! کاش نمیگفتم! :(

به پست " صندلی داغ" جوجه هم سر میزنم، منتها نه به سرعت دیشب.

آهنگ سنجاق شده به پست رو از دست ندین. خب ما بریم به کارامون برسیم.


+ " سخن عشق تو " از محمدرضا شجریان رو بشنوید اینجـــــا.

احتمالا خیلی هاتون نشنیدین این موسیقی رو.

بشنوید و در آخرین روز بهار لذت ببرید.

متن آهنگ در ادامه ی مطلب

۸ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

331، صندلی داغ! :)

پیرو حرکتی که فیروزه ای عزیز شروع کرده، و خوب بود و دیشب و امروز کلی خوش گذشت،

قسمت دوم این برنامه قراره من بشینم روی صندلی و بچه ها ازم سوال بپرسن، اینجــــــــا

امشب و فردا فرصت دارین دوستان. سوالات چالشیتون رو از من بپرسین عزیزان.  :)

۱ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

330، بشتابید! بشتابید!

یک مزایده ی بزرگ در راه هست، یک معامله ی برد-برد! مادر و پدر گرامی از شنبه میرن سفر و چند روزی نیستن.بقیه اعضای خانواده هم این چند روز خونه نیستن، اینه که ما تصمیم گرفتیم یک طبقه خونه که اغلب مورد استفاده والدین گرامی هست رو، اجاره بدیم. پیشنهاد خودتون رو برای اجاره ی یک طبقه با امکانات کامل اعلام بفرمایید، تا با بالاترین رقم پیشنهادی توافق کنیم. لازم به ذکره که به جای پول از شما کار هم می پذیریم، مثل بیل زدن باغ، تمیز کردن خونه و ...


امکانات ارائه شده به شرح زیر است:


1- یک خانه ی آرام و دلباز با تراس زیبا، در کنار یک باغچه ی بیش از 100 متر پر از سبزی و درخت و گل و گیاه.


2- تور یک روزه به "یک جای خوب!" نیز برگزار خواهد شد. این جای خوب کمترین فاصله ی بین دریا و جنگل را در نوار ساحلی خزر دارد.


3- عصرها برنامه ی " باغ گردی" هم داریم، مادر گرام سفارش کردن که هر روزه باید خیار و کدو  گوجه و ... بچینیم.


4- سفارش غذا قبول نمیکنیم. می تونید در غذاهای ما شریک باشین، در غیر اینصورت میتونید تشریف ببرید رستوران. 


++ پیشنهادات خودتون رو ارائه بفرمایید تا بررسی بشه. :)

۲۸ نظر موافقین ۳ مخالفین ۱
مریم بانو

329، عروسی نوشت

از همون موقعی که کوچولو بودم، پوشیدن لباس عروس برام فانتزی نبوده و الان هم نیست،همه اطرافیان و دوست و فامیل و ... میگن اگر لباس عروس نپوشی بعدها پشیمون میشی. اما من هنوزم نشده هیچ عروسی برم که دلم بخواد لباس عروس رو من می پوشیدم مثلا!! همونقدر که خریدن یک سری چیزهای بیخودی و الکی برای جهیزیه هنوز برام هضم نشده ،جشن مفصل و چند جور غذا و لباس عروس و پول آرایشگاه و ... واقعا برام قابل هضم نیست. اما جالب میدونید چیه؟! اینکه بعضی خانواده ها هستن که اگر شما بگین عروسی نمیخواید، اگر بهشون بگید جهت طلا چشم و دل سیر هستین و سرویس جواهرات آنچنانی لازم ندارید، و یا بگین پول طلا رو بزارن روی پول خونه و یک خونه بهتر بخرن و شما یک حلقه میخواین فقط، خیلی بهشون بر میخوره و فکر میکنن شما بهشون اهانت کردین و اونا رو گدا فرض کردین!!!{ این دقیقا عین چیزی بود که برای یکی از دوستان من پیش اومد، توی نامزدی اولش البته.}



اما من همچنان فکر میکنم دلم نمیخواد کلی پول آرایشگاه و تالار و خرجهای الکی و بیخودی رو بدم!

با این کار ممکنه فکر کنن شما عیب و ایرادی دارین یا اینکه سعی دارین خودتون رو بهشون قالب کنید،

یا حتی هزار فکر بیخود و بی مورد دیگه. شما چی فکر میکنید؟

۱۹ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو