188، وصیت

دیروز رفتیم موزه ی ملک.

قسمت نگارگری و خط موزه خیلی جالب بود.

من هم به هیئت همراهان وصیت کردم

که 50 سال دیگه خط نوشته های منو بیارن به موزه اهدا کنن که روحم شاد بشه.


+ قلمدان و قلم تراش و قط زن های خیلی خوشگلی هم داشتن.

من که فقط یک قط زن دارم، اونم چوبیه. استخونی نیست که! 

اگر کسی به من یک قلم دان لاکی و یک قلم تراش خوشگل اهدا کنه،

وصیت میکنم بعد مرگم همه رو به موزه اهدا کنم!

:)


۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

187، سوغاتی!

هم اکنون صدا وتصویر من رو از باغ ملی دارید.
جای همه ی دوستان خالی.
بعدش میریم بازار،
سوغاتی خواستید سفارش بدین بخرم براتون.
 :-)
۹ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

186، دلتنگی

دوستان ما خیلی دلتنگ شما میشیم!

اصلا به طور مداوم و هرلحظه دلتنگ شماییم!
بعدگاهی طاقتمون طاق میشه،
میریم بستنی میخوریم خوب میشه حالمون،دلتنگی هم برطرف میشه شکرخدا!
+ بستنی سنتی و قیفی متری خوردیم تاحالا.
تو رو خدا بستنی میوه ای دوست نداشته باشین
که ما علاوه بر دلتنگی به زحمت هم نیفتیم! مرسی!
:)



۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

185،آرامش

دیروز مهمان یکی ازدوستانم بودیم،

یک خونه ی کوچیک و آروم با میزبانی گرم و بامحبت
دوستم و همسرش هر دو طلبه هستن( بعد اتمام ارشد رفتن حوزه)
و از بهترین آدم هایی هستن که از نزدیک میشناسمشون.
حج مشرف شده بودن و دیروز یک مهمونی خانومانه داشتن، انقدر ساده و صمیمی که آدم لذت میبرد.
جای همه ی دوستان خالی.
+ دوستم و همسرش با درآمد خیلی کم زندگی میکنن،
 ولی اینهمه برکت که به زندگیشون سرازیر شده واقعا جالب و دیدنیه.



۵ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

184، قصه دوستی

حکایت دوستانم و من،

حکایت ماه است و برکه.

دور از هم و در دل هم...
۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو