118، حرف های خاله زنکی عید! :)

1- همه ی خانوم ها انواع قابلمه ها و کاربردهاش رو میشناسن.  مثلا قابلمه های چدنی و مسی برای درست کردن غذا خیلی خوب هستند؛ منتها نباید گذاشت که غذا توی اون ها سرد بشه. بهتره که از قابلمه های روی یا لعابی برای نگهداشتن غذای اضافه توی یخچال استفاده کرد. در مورد نگهداری ظروف هم به اندازه ی کافی اطلاعات دارن که مثلا با قاشق چوبی و.... غذا رو توی قابلمه ی چدنی هم بزنن. خانوم محترمی هستند که قابلمه های چدن رو بعد ازینکه غذا سرو شد؛ به جای اینکه بشورن، با دستمال پاک می کنن و میزارن توی کابینت!


2- آقا و خانوم محترمی حدود 10 سال هست که ازدواج کردن. بعد از کلی وعده و وعید خانواده هاشون که پوشک و لباس و ....بچه رو کلا ما تقبل می کنیم، شما فقط یک بچه بیارید، چند روز قبل عید شازده پسرشون به دنیا اومده، حالا مادر و بچه خونه ی پدر خانوم هستن. پدر بی جنبه داده با نستعلیق براش بنوسین که " از بوسیدن بچه خودداری فرمایید، حتی شما!" و کل در و دیوار اتاقی که مادر و بچه اونجا هستند رو باهاش پر کرده! زیرش هم نوشته دکتر م. که پزشکشون هست، میگه اینو نوشتم که تاثیر حرفم بیشتر بشه! مثل اینکه بعضیا توی ف.ب. هر چی دلشون میخواد می نویسن و زیرش می نویسن دکتر. شریعتی. !!!!

+ البته همچنان پوشک و سایر ملزومات کودک رو دو تا پدربزرگش تقبل می کنن! خدا عمرشان دهاد!!!



۲ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

117، در مکافات پذیرش اشتباه!

بعضی از ما حاضریم بمیریم،
اما نپذیریم که ممکنه اشتباه کنیم!
همین عدم پذیرش و کنارنیومدن با اشتباه،
زندگی رو اول به خودمون و بعد بقیه سخت میکنه.
ما حاضریم بدبخت بشیم وحرفمون درست باشه،
به جای اینکه بپذیریم حرفمون اشتباه بوده و خوشبخت بشیم.
۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

116، آرزوهای بر باد رفته!

موقعی که دانشجو بودم، یعنی تا 17 اسفند ماه 92

یکی از مهمترین آرزوهام این بود که دفاع کنم و بعدش چند روز حساااااابی بخوابم!

بلافاصله بعد دفاعم که خونه تکونی بود و کلی کار و ....هیچی!

الان هم که بهاره و من بیکارم و خوابیدن ایییییینهمه لذت بخشه تو هوای بهاری،

عین خروس اول صبحی بیدارم و دیگه کلا خوابم نمی بره!

یعنی اون موقع ها با تلاش زیاد بین 8.5 تا 9 بیدار میشدم!

الان بدون هیچ تلاشی 7 تا 7.5 به طور اتوماتیک بیدار میشم!

چه آرزویی داشتم و چی شد!!!!



۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

115، زن های آمازونی

1- راهنمایی که بودم، یک کتابی خوندم، به اسم "جنس ضعیف"، نوشته ی " اوریانا فالاچی". یک بخشی از سفر اوریانا به منطقه ای بوده توی شرق آسیا ( یادم نیست اندونزی بوده یا جای دیگه)، با زن هایی برخورد کرده بود که دور از شهر زندگی می کردن، توی دل جنگل، زن هایی که شوهراشون توی شهر بودن و سالی یک بار میرفتن خونه برای دیدن زنشون. منطقه ای که کلا تحت حکومت زن ها بود.
+ شنیدم که بعضی میگن "فالاچی" یک دروغگوی بزرگه و.... اصلا به اینها یا حتی کتاب معروف "مصاحبه با تاریخ" و حتی تر! بخش چاپ نشده ی کتاب که مصاحبه با شاه ایران بود و به صورت جزوه ای بعد انقلاب چاپ شد و همه دیدن؛ کاری ندارم. بحث در مورد "مادرسالارهای اندونزی" هست که بالا توضیح دادم.

2- خانوم " تونی گرنت" یک روانکاو یونگی هست که تو کتابش به اسم " زن بودن" زن های آمازونی رو توصیف می کنه. دوشیزگانی بودند در اسطوره های قدیمی که جنگجویان قدرتمندی بودند و اسب بدون زین سوار می شدن و ...

3- حتما شما هم اطرافتون ازین زن ها دیدین. زن هایی که اختیار کل امورات زندگی دستشونه. تو منطقه ی جغرافیایی ما ازین زن ها زیاد هستند؛ زن هایی که به خاطر ثروت و قدرتشون اصلا نمیشه دست کم گرفتشون. زن هایی که به سادگی با تاکسی تلفنی میرن بنگاه معاملات املاک و ویلا معامله می کنن. زن هایی که همه ی خریدهای خونه، همه ی درآمد خونه و.... دست خودشونه. تو خانواده ی ما هم ازین زن ها کم نیستن.

4- این زن ها از موفقیت در دنیای مردانه لذت می برن، ازینکه بهشون بگن ده تا مرد رو حریفن لذت می برن، به راحتی می تونن کسب درآمد کنن. به سختی کسی بتونه حقشون رو بخوره و قسر در بره. آمازون بخشی از وجود هر زنی هست که باید در تعادل با سایر بخش ها باشه، وگرنه کار رو به همین جایی که گفتم می رسونه. سوال اینه که این زن ها آیا آرامش دارن؟

5- من زنی رو میشناسم که خیلی راحت با ثروت و قدرتی که داشت؛ می تونست به یک زن آمازونی تمام عیار بدل بشه. اما این کارو نکرد. گذاشت که جایگاهش به عنوان یک خانوم حفظ بشه و تدبیر امورات زندگی به عهده ی همسرش باشه. هم خودش راحت تر و با آرامش بیشتری زندگی میکنه؛ هم همسرش و هم بچه هاش...
۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

114، تقدیر

روز اول سال یکی از جاهایی که حتما میریم، خونه ی دایی پدرمه.

ایشون سالها پیش دبیر ادبیات بودن و بسیار اهل مطالعه.

انسان وارسته ای هستند و آدم از بودن پیششون خسته نمیشه.

دیروز توی صحبت هاش به ما گفت که هر کسی قدم به قدم با کارهایی که میکنه

و تصمیماتی که میگیره، تقدیر و پایان کارش رو رقم میزنه.

گفت توی داستان رستم و سهراب، رستم می دونست که سهراب پسرشه. سهراب بسیار شبیه به پدرش بود؛

اما خب تقدیری که نتیجه ی تصمیمات و اقدامات قهرمان داستان ماست، اون پایان تلخ رو رقم میزنه.


+ یاد فیلم the Words افتادم. اون جایی که نویسنده ی پیر به اون مرد جوان میگه که ما باید با تصمیماتمون زندگی کنیم؛ و گاهی چه تصمیمات اشتباهی می گیریم و چه چیزهایی رو از دست میدیم...

 

++ یک بنده خدایی چند سال پیش فوت کرده، به قیمت اون روز مبلغ ثلث این مرحوم،

2 میلیارد بوده، که وصی محترم، 200 میلیون رو خرج کرده،

و تحت هیچ شرایطی حاضر نیست به بقیه ی وراث جواب پس بده!

و اقداماتی انجام داده بس عجیب! و تصمیماتی گرفته بس عجیب تر و ویرانگر تر!

انگاری که خودش داره با دست های خودش، همون تقدیری که همیشه توی کتاب ها خوندیم

برای همچین کسانی اتفاق میفته رو رقم میزنه...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو