138، تکینگی!

یکی از مسائل حل نشده ی هزاره ی سوم مسئله ی تکینگی در یک دسته معادلاته.

بزارید یک مثالی بزنم تا متوجه بشید تکینگی به چی میگن.

فرض کنید که شما با کسی دوست میشید؛ اول همه چیز آرام و خوبه. بعد از مدتی ناپایداری هایی ایجاد میشه.

مثلا شما توقعتون از دوستتون بیشتر میشه. در اینجا دوست شما دچار یک سری نقاط حل نشده و ... میشه.

مثلا یک حفره هایی توی دلش به وجود میاد.

بعد توقعات و انتظارات شما به صورت نمایی زیاد میشه. (تابع نمایی که میدونید چیه؟!)

این باعث ایجاد یک حالت بینهایت خالی میشه. یعنی یک حفره ی بزرگ و عمیق که هیچ جوره نمیشه پرش کرد!

+ حل مسئله ی تکینگی و به عبارتی حل این چاه عمیق یکی از هفت مسئله ی مهم علم هست

و برای حلش نوبل هم میدن حتی!

++ با دل آدم ها این کارو نکنیم. حتی اگر  دوستمون انقدر بزرگوار باشه

که همه چیزو بریزه توی خودش و صداش در نیاد،

باز هم اون جای خالی اذیتش میکنه!

+++ توی این پنجره های صفر و یکی بیشتر از هر چیزی حواسمون باشه که

پشت هر پنجره یک آدم نشسته با قلب و روح!

حواسمون باشه به آدم ها زخم نزنیم. حواسمون باشه با توقعات بیجا و بی اندازه

و قضاوت های به دور از انصاف ناراحتشون نکنیم. گاهی زخم ها دیر خوب میشن.

گاهی خوب میشن، اما جاشون باقی میمونه و آزارشون میده. خیلی حواسمون باشه. خیلی ...

۱۲ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

137، شقایق باران!

امروز کلی شقایق توی مسیرم دیدم.

یک خوابگاهی هم داره توی مسیر که حیاطش پر از گل های شقایق شده.

شقایق یعنی بهار، یعنی شروع دوباره. :)


۶ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

136، روبوسی زوری!!!

یک فامیلی داریم، فامیل دور ما هستند!

اگر کسی سر سلسله ی خاندانشون رو دعوت کنه،

کل بچه ها و نوه ها و نتیجه ها و عروس ها و داماد ها و ....

خلاصه به قول ما مرغ و خروس هاشون رو هم جمع می کنن می برن مهمونی!

کاملا در تضاده با سر سلسه ی خاندان ما که خواهرشون هست و

خودش هم خیلی جاها رو نمیره، چه برسه بچه هاش و چه برسه ما رو ببره!

روز اول عید داشتیم میرفتیم جایی عید دیدنی که خونه ی دایی این لشکر عظیم بود!

دیدیم اینا دارن از در میرن تو؛ عزیزان راننده سریعا دور زدن و برگشتن که عصری میایم!

کی حوصله داره با این لشکر روبوسی کنه!!!

بعد رفتیم جای دیگه ای و بعد دوباره خونه ی سرسلسله ی خاندان خودمون.

موقع برگشت دیدیم که بعله! این سیل عظیم به آنجا جاری شده اند!

و اینجور بود که عزیزانی که اکراه داشتند از بوسیدن!!!!

مجبور شدن با همه روبوسی کنن و حسابی صورتشون خیس خالی بشه!!!! :)

۸ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

135، راند دوم شیرینی عید!

امروز باید برم شیرینی بخرم دوباره.

کل شیرینی عید تمام شده و حتی یک دونه ازش نمونده!

چند مدل شکلاتی هم که خریده بودم، فقط یک نوعش مونده.

جالبه که من شکلات ها رو از روی رنگ پوستشون میشناسم

و اصلا نمی دونم خود شکلات چه رنگیه!!!

به مثابه ی شاگرد مغازه شدم کلا! :)

+ آجیل هم که کلا توی فامیل ما معتقدن باید آجیل خوب خرید،

چون مهمون که خیلی آجیل نمی خوره، آدم خودش باید آجیل رو تموم کنه.

پس باید آجیل خوب بخریم!

شب ها که سریال می بینن آجیل نوش جان می کنن عزیزان!

+ ما بریم شیرینی بخریم ظهر شد دیگه!



۳ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰
مریم بانو

134، عیدی پوست پیازی

یک رسمی که از خیلی قدیم ( یعنی از 100 سال پیش به این طرف مطمئنم که بوده، قبلش رو نمی دونم!) اینجا اجرا می شده؛

این بوده که عیدی تخم مرغ پخته عیدی می دادن.

برای همین از چند وقت قبل عید تخم مرغ جمع می کردن برای روز عید.

تخم مرغ رو با پوست پیاز قرمز آب پز می کردن که رنگش قرمز بشه، و این میشد تخم مرغ رنگی عید.

بعضی ها هم با گزنه تخم مرغ رو آب پز می کردن که رنگش سبز بشه.

مادربزرگ مرحوم من توی یک دیگ مسی تخم مرغ آب پز می کرد

و همیشه تخم مرغ هاش خوش رنگ و خوش مزه بود.

سال که تحویل میشد؛ بچه ها میرفتن خونه ی بقیه عید دیدنی،

توی یک محل خونه ی همه می رفتن و تخم مرغ عیدی می گرفتن.

گاهی به بعضی بچه ها که بزرگتر بودن تخم غاز یا بوقلمون عیدی می دادن

و به بچه های کوچکتر تخم اردک و این باعث دلخوری کوچیکترا می شد. :)


+ هنوز هم بعضی جاها که عید دیدنی میریم یا میان خونمون براشون تخم مرغ می پزیم.

امشب جایی رفته بودیم و برامون تخم بوقلمون پخته بود. :)

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو