657، خاطرات کودکی

توی اتاق دارم نماز میخونم که نینا وارد میشه با یک دختر کوچولو

میشینه گوشه اتاق و شروع میکنه برای دختربچه کتاب خوندن...

دقیقا همون کتابی که بیشتر از 20 سال پیش برای من میخوند

تمام خاطرات خوب کودکیم، صدای دلنشین نینا که با ذوق برام کتاب میخوند و ... برام زنده شد.

تمام لحظه های خوبی که با دختردایی هام تو خونه بزرگ دایی میگذشت

حالا سالهاست که نینا از ایران رفته،

سالهاست که خیلی از عزیزانم ازم دور هستن

اما لحظات و حسهای خوبی که باهاشون داشتم،

هیچ وقت از خاطرم نمیره و یادآوریشون همیشه لبخند به لبم میاره...

۹ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو

656، ازدواجیه

ای مطلع شرق تغزل، چشمهایت

خورشیدها سرمی زنند از پیش پایت


ای عطر تو از آُسمان نیلوفری تر

پیچیده در هُرم نفسهایم، صدایت


آیینه موسیقی چشم تو، باران

پژواک رنگ و بوی گل، موج صدایت


با دستهایت پل زدی ای نبض آبی

بر شانه های من، پلی تا بی نهایت


پس دست کم بگذار تا روز مبادا

در چشم من باقی بماند جای پایت


(قیصر امین پور، دستور زبان عشق)


+ همانطور که تعدادی از دوستان می دانند و بعضی نمی دانند، یک هفته پیش در شب میلاد امام حسن مجتبی، مراسم عقد ساده و دوست داشتنی ما در منزلمان برگزار شد. دعاگوی تک تک دوستان بودیم. برایتان چنین لحظات خوبی را از ته دلم آرزو می کنم.

۲۳ نظر موافقین ۶ مخالفین ۰
مریم بانو

655، در رثای یک معلم

فردا روز شهادت دکتر مصطفی چمران هست، 29 خرداد هم سالگرد معلم بزرگ دکتر شریعتی بود، متن ادامه مطلب دست نوشته ی شهید چمران در رثای علی شریعتی است، این دستنوشته هنوز تبدیل به کتاب نشده است.  سال ها پیش(حدود سال 71) روزنامه ی جمهوری اسلامی این متن رو منتشر کرد. البته بخش کمی از آن ظاهرا در کتاب "لبنان" آمده است؛ قسمت مربوط به توصیف کتاب کویر.


+ بعدا نوشت:

گویا این متن در کتاب «مصطفی چمران، مردی برای تمام فصول» نوشته نرگس علی مردانی، انتشارات وزرا" چاپ شده است. با تشکر از  دوستی که اطلاعات متن رو تصحیح کردن.


عکس رو من از اینجا برداشتم، بنا به نوشته منبع عکس بر مزار دکتر شریعتی گرفته شده.

۷ نظر موافقین ۴ مخالفین ۱
مریم بانو

654، حق و ناحق

 مدتی بود در مورد این مطلب میخواستم بنویسم، اما فرصتش نبود یا انگیزش.

امروز با دیدن این پست حاج آقا ( کلیک بفرمایید)، این پست رو در تکمیل حرفهای ایشون،

یا در واقع مصداقی بر پست ایشون می نویسم.

متاسفانه ما به اینکه حقی رو جلوی چشممون بخورن و حرفی نزنیم عادت کردیم.

مخصوصا ما خانم ها در مقام اعتراض هم برنمیایم که مبادا کسی بهمون بگه بی چشم و رو هستیم.

اگر هم زنی به اعتراض بلند بشه، اولین منتقدان جدی

که میخوایم به هر قیمتی صداش رو خفه کنیم، خود ما خانم ها هستیم.

فکر میکنیم منافات داره با زن بودن که طرف حرفش رو بزنه.

که طرف نزاره سرش کلاه بزارن.

تصورمون این هست که حق خواهی حتما باید با دعوا و داد و بیداد و یقه پاره کردن باشه،

حتی به دخترهامون یاد نمیدیم که میتونن بدون اینکه صداشون بره بالا،

و یا به طرف اهانتی بکنن حقشون رو بگیرن.

کسی هم بخواد اعتراض کنه، ما اطرافیانش سرش رو سریع زیر آب می کنیم.

و بعدها پشت سرش داستان ها می سازیم که پاچه دریده هست و ...

و به موجودیت اون زن که تا مدتها باید بار ناراحتی و سرخوردگی رو به خاطر ظلم دیگران تحمل کنه فکر نمی کنیم...

ما داریم کجا میریم؟ خدا رو اون بالا نمی بینیم؟

ادعای شیعه امام علی بودنمون هم که....


۷ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

653، فرصت دوباره

فرض کنید یک کنفرانسی، کارگاهی، کلاسی یا اردویی در زمینه ای که ما بهش علاقه مند هستیم، در جایی از دنیا برگزار بشه، با کلی آدم مجرب و سخنرانان حرفه ای و آموزشهای سطح بالا. هرجور شده تلاش میکنیم تا بتونیم شرایطش رو فراهم کنیم و درش شرکت کنیم، ممکنه لازم باشه پس انداز کنیم، مقاله بنویسیم، شبها نخوابیم و کار کنیم و زبان بخونیم و ... اما به هر زحمتی هست تلاش میکنیم که ما هم جزو شرکت کنندگان در اون گردهمایی باشیم. قبل رفتن کلی درموردش فکر میکنیم، لباسهای خوبمون رو برمی داریم و اتو میزنیم، حتی ممکنه خرید هم بکنیم که شیک و مرتب و منظم ظاهر بشیم، خلاصه که سنگ تمام میگزاریم. وقتی هم وارد شدیم، نهایت تلاشمون رو میکنیم که از لحظه لحظه حضورمون در اون محیط استفاده کنیم، با آدمهای مهم هم کلام بشیم، تک تک چیزها رو دقیق بررسی کنیم و یاد بگیریم و ...

حالا فرض کنید چنین فرصتی رو خداوند هر سال برای ما قرار میده که تمرین کنیم تا آدمهای بهتری باشیم، تلاش کنیم تا به پروردگارمون نزدیک بشیم، با اولیا خدا انس بگیریم، با کلام خدا شبمون رو روز کنیم، با خدا خلوت کنیم... و چه کسی برای همنشینی بهتر از خداوند هست؟ و چه فرصت بهتر از ماهی که شیاطین در غل و زنجیر هستن و فرصت کم نظیری هست که تمرین کنیم برای انسان شدن و انسان موندن؟ کاش قدر این فرصت رو بدونیم، کاش آخر این ماه با خوشحالی و شادی به استقبال عید بندگی بریم...

۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو