627، راهی نو

بارها و بارها پیش اومده که تو زندگی مون زمین خوردیم،

گاهی هرچی نگاه می کنیم می بینیم که هیچ امیدی نیست،

گاهی فکر میکنیم که دیگه توان بلند شدن و ادامه دادن نداریم،

گاهی فکر میکنیم که دیگه آدم سابق نیستیم،

انگیزه نداریم، از آدمها بدمون میاد، از زخمهایی که بهمون زدن،

از رنجی که به خاطرشون متحمل شدیم و آزارهایی که دیدیم منزجریم،

دفعات اول اینجوریه، بعد از مدتی انگار سِر می شیم، انگار بی حس بی حس هستیم،

آدمهایی که مار نیششون زده رو دیدین؟ بعد از مدتی دیگه دردی ندارن،

فقط بی حس هستن، حتی دیگه نمیشه با اطمینان گفت که زنده هستن،

اما

اما

اما همیشه راهی هست، گاهی لازمه نشست و دوباره فکر کرد،

حتی لازمه تغییر مسیر داد، جور دیگه ای به موضوع نگاه کرد،

بعد دوباره بلند شد و تلاش کرد...

همیشه راهی هست...

هیچ چیزی توی دنیا نشدنی نیست...

هیچ چیزی...

۲ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مریم بانو

626، نادانی

گاهی به زندگی هایمان که نگاه می کنیم، می بینیم بعضی چیزها و گاهی همه ی چیزها سرجای درستی نیستند. آنطور که باید پیش نمی رود، مدام تلاش می کنیم و نمی رسیم، مدام می خواهیم و دعا می کنیم و اجابت نمی شویم. گاهی فکر می کنیم ما کارمان درست است و راهمان صحیح است و این آزمایش خداست، اما اگر دقیقتر شویم، می بینیم که ضررهایی که به ما می رسد و کمبودهای زندگی مان از کاستی های خودمان است. خودمان کم گذاشته ایم. خودمان به زندگی مان و به انسانیت خودمان ظلم کرده ایم. حق خودمان را به جا نیاوردیم. خوب تلاش نکردیم، درست کار نکردیم، نیتمان خوب نبوده، حقی از کسی ضایع کردیم و ... هر چه هست اشکال را اول در خودمان جستجو کنیم، خودمان را وارسی کنیم که چرا می خواهیم و نمی شود، جستجوی حکمت خداوند کار ما نیست، اما تلاش برای اینکه درست زندگی کنیم، معقول و به اندازه بخواهیم و ... وظیفه ماست. خودمان را گول نزنیم و جاهل نباشیم...

 
+ ظَلَمْتُ نَفْسِی وَ تَجَرَّأْتُ بِجَهْلِی‏ (فرازی از دعای کمیل)

++ اِن الاحمق یصیب بحمقه اعظم من فجور الفاجر( پیامبر اکرم صلوات الله علیه)


۳ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

625، درد

بزرگوارانه سکوت می‌‌کنیم،
صبورانه بغض مان را فرو میدهیم،
محجوبانه لبخند می‌زنیم
و چنان قاطعانه شانه‌هایمان را بالا می‌‌اندازیم
انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است.
انگار هیچ چیزی احساسِ بکرِ ما را خدشه دار نکرده است.
 انگار رنجیدن، حسِ غریبی ‌ست ، فرسنگ‌ها دور از حضورِ بی‌ گفتارِ ما.
می گذاریم هرطور دلشان می‌‌خواهد در مورد ما فکر کنند.
هر طور دلشان می‌خواهد با ما رفتار کنند.
اجازه می دهیم خود را حق به جانب بدانند
تنها که می‌‌شویم شبیهِ یک ببرِ زخمی به دیواره‌های روحمان پنجه می‌‌کشیم
و قلبمان را پر از دردِ نعره‌هایی‌ می‌کنیم
که جز بر خود و تنهایی بی‌ انتهایمان بر دیگری روا نداریم . . .
تقصیرِ ما نیست.
تلخی‌ این تکرار ریشه در بی‌ پشتوانگی صداقتِ ما دارد.
 هنوز راهِ زیادی پیش رو داریم تا یاد بگیریم که گذشت،
واژه ایست که در فرهنگِ لغات هر کسی‌ معنای خاصِ خودش را می‌‌دهد .
..


نیکی‌ فیروزکوهی
از مجموعه ی "در خانه ی ما عشق کجا ضیافت داشت"
منبع: اینستاگرام نیکی فیروزکوهی
۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

624، گمنام

دیروز آقای نویسنده میگفت که چرا ما فکر میکنیم همین که یک اسم از یک شهید بدونیم یعنی دیگه گمنام نیست؟ گفت مگه از بقیه شون چیزی بیشتر از یک اسم می دونیم؟ شناختمون چقدره؟ چند تاشون رو واقعا می شناسیم؟

بعد در مورد یک شهیدی گفت که اسمشون رو هم بخاطر نمی آورد ... گفت تو آرشیوی ازشون مطلبی دیده و تا الان حتی یک خط ازش جایی چاپ نشده. گفت این آقا فوق دکتری ریاضی داشته و سالها بوده که تو آمریکا زندگی می کرده، کرسی دانشگاهی و تحقیقاتی و ... کلا خبری هم از ایران نداشته. انقلاب 57 رو تو تلویزیون دیده که مردم شاه رو بیرون کردن و ... شروع جنگ رو هم از تلویزیون خونه دیده، کلا موضوع براش علی السویه بوده، تا اینکه یک روز از همون تلویزیون می بینه که یک عراقی داره با چکمه روی فرش یک خونه ای تو خرمشهر راه میره، خرمشهر سقوط کرده بوده... به خودش میگه دیگه نمیشه نشست و باید رفت کاری کرد، یک خارجی داره رو فرش خونه هموطن من با کفش راه میره و... میاد ایران... خودش رو معرفی میکنه و از توانایی بالای محاسباتیش میگه و تو یک قسمتی که مربوط به شناسایی و محاسبات دقیق بوده مشغول میشه. میگن فرماندار وقت خوزستان که متوجه میشه این آقا بلند شده اومده جبهه، میاد بهش میگه که آقا بیاین ما به شما پستی، وزارتی چیزی بدیم، حیفه شماست که اینجا هستین ... طرف می خنده و میگه که من همه اینا رو داشتم، پست و پول و مقام و ... الان چیز دیگه ای میخوام ... شهید میشه ...

و تمام...

سوال: همین که اسمش رو بدونیم کافیه؟ الان مثلا اسم "مصطفی چمران" رو می دونیم، می شناسیمش؟ اینهمه کتاب در موردش خوندیم و نوشتیم، می شناسیمش؟ "احمد متوسلیان" رو چی؟ می شناسیم؟ بقیه شون رو چی؟

۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو

623، برای یک دوست

این پست رو اختصاصا برای یکی از دوستان خیلی عزیزم می نویسم که آدرس اینجا رو داره.

فردا روز تولد این دوست نازنین من هست و من دلم میخواد به این بهانه ازش قدردانی کنم.


بودن بعضی آدمها تو زندگی ما نعمت هست،

دوستان خوبی که ما رو درک می کنن

و انقدر بزرگوار هستن که خطاها و اشتباهاتمون رو به روی ما نیارن.

کسانی که می تونیم پیششون خودمون باشیم، بدون نقاب ...

خود خودمون باشیم و از چیزی نترسیم.

کاش قدر نعمت های زندگی مون رو بدونیم،

کاش این رو بدونیم که بعضی آدمها هدیه خداوند هستن،

کاش که حواسمون باشه به فرشته های زمینی خدا...

تولدت مبارک دوست من

همیشه سالم و سلامت باشی.  :)

۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو