98، بوی عید

درسته که بهار داره میاد.

و حیاط خونه ی ما و باغچه کلا بهاری شده.

اما وقتی پدربزرگ و مادربزرگ،

و کلی از کسانی که روز اول عید به ذوق دیدنشون از خواب پامیشدی، دیگه نیستن؛ 

هیچ چیزی دیگه بوی عید های بچگی رو نداره.

+ برق چشم های بچه ها وقتی نایلون ماهی عید رو محکم گرفتن دستشون واقعا دوست داشتنیه

و منو میبره به سالهای دور؛ به عید های بچگی. به خونه باغ بزرگ مادربزرگ.

یادش بخیر...

۳ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

97، شهزاده ی رویاها!؟ (3)

خب اول بیاین کمی واقع بین تر به موضوع نگاه کنیم. تا بعد برسیم به چیزهای دیگه.

من فکر میکنم که ما باید به همسرمون نگاه انسانی داشته باشیم.

یعنی درک کنیم که اون یک انسانه با همه ی محدودیت ها و نقطه ضعف های یک آدم معمولی.

خیلی خوبه که مردی بتونه در هر شرایطی به زنش توجه کنه و آرامش بده،

اما سوال اینه که وقتی کسی شب خسته و کوفته از سرکار برمیگرده؛

اینکه تازه بخواد زمان بزاره کشف کنه خانوم چرا دلش گرفته کار سختیه خب!

و اینکه اگر کسی به ما اونطور که ما میخوایم توجه نمیکنه، معنیش این نیست که کم میزاره.

همه چیز نسبیه واقعا.

۱ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

96، کرامات خاصه ی بانو :)

از کرامات خاصه ی بانو این بود که ایشان توانایی خارق العاده ای در جابه جایی؛
بسته بندی و اختفای وسایل خیلی مهم در مکان های گوناگون داشتی؛
 و به قدری در این کار تبحر از خود نشان دادی که متصدیان امور پیدا نمودن وسایل بانو که هیچ؛
 گاه حتی خودشان نیز وسایل مخفی شده را نیز پیدا نتوان کردی و این از کرامات خاصه ی بانو بودی!
 ایشان در گره افکندن کیسه ها نیز مهارتی خاص داشتی؛
 به حدی که دوره های آموزشی گره زدن کیسه را به صورت فشرده و تضمینی برای طالبان طریقت برگزار نمودی؛
و طوری کیسه ها را گره انداختی  که دستان کسی را یارای باز کردن آن نبودی
و گاه به روش هایی مانند دندان و مقراض و ... برای گشودن آن متوسل می شدندی.
بانو این توانایی خویش را وقتی که کیسه ی نان عمه جان اینا را گره زدی در حد اکمل به کار بردی تا نانها را از خطر بیات شدن حفظ نمایند؛
لکن عمه بایستی تا هفته ی بعد صبر پیشه کردی تا خود بانو دوباره به منزل ایشان رفتی و گره ها را گشودی.
+خدایشان رحمت کناد! :)

۰ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

95، شهزاده ی رویاها!؟ (2)

سوال آخر پست دیشب خاطرتون هست؟!

این که ما زن ها و مردهای امروزی چقدر به اون آدم های قصه های شاه و پریان انطباق داریم؟!

این خیلی خوبه مردی که همیشه به ما توجه کنه، هوامونو داشته باشه،

با حضورش دیگه لازم نباشه به خیلی از مسائل فکر کنیم و تصمیم بگیریم. نه!؟

سوال اینه که چقدر ممکنه در عمل این اتفاق بیفته؟ مردی که دربست عاشق و واله ی ما باشه،

از صبح تا شب قربون صدقمون بره. بهمون بگه که زیبا و خواستنی هستیم. همیشه با یک شاخه گل بیاد خونه.

و سوال مهم تر فکر می کنید نقش ما زن ها برای ساختن این تصویر رویایی چیه؟

درسته که اغلب پیشرفت های علوم و فنون بشری و ... در دنیای مردانه اتفاق افتاده؛

اما این زن ها هستند که دنیا رو جای بهتری برای زندگی می کنن. با همون نگاه ریزبین و لطیف خودشون.

اگر ما زن نباشیم، چطوری ممکنه کسی برامون بتونه مردانگی کنه؟ 

فکر میکنید نقش ما برای اینکه مردی بتونه وجود مردانش رو به اثبات برسونه، چیه؟ و چقدر موثره؟!

مردهای امروزی چقدر به این تصویر افسانه ای شباهت دارن؟! اگر نداشته باشن چطور میشه؟!

در عالم واقعیت این توجه و علاقه و .... از طرف مرد چطور میسر میشه؟ باید همیشگی باشه؟ از صبح تا شب؟!

+ پست بعدی پاسخ من به این سواله. :)
۰ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

94، دفاع؟!

اینکه من هی از شاد بودن بعد دفاعم میگم، به خاطر سرخوشی و خجسته بودنم نیست واقعا.

وقتی که من ارشد قبول شدم، یعنی سال 89، گروه ما یک استاد بیشتر نداشت.

و کلی مشکل حتی برای برگزاری کلاس های ما داشت. نصف مشکلات گروه خود همین یک نفر بود.

نصف دیگه ش هم که ترم بعدش اومد، بعد از چندمین تلاشش برای اخذ PhD، این بار از شرق آسیا برگشت.

و ایشون شدن مشاور بنده. به طور زوری و خودخواسته. که منو بزار مشاورت دانشگاه بهم ایراد میگیره!!!

استاد من از دانشگاه دیگه ای بود. ندیده و نشناخته منو صرفا با یک رزومه و موضوع پروژه ی لیسانسم پذیرفت.

همه ی مشکلات کار پروژه و .... رو که در نظر نگیریم، من دقیقا سه بار از اول شبیه سازی رو انجام دادم. از اول اول!

این سوای موارد دیگه ای بود که کار از نصفه دوباره انجام شد و البته به جز n باری که معادلات و گسسته سازی و .... انجام و بررسی شد.

و البته سوای اینکه برای هر امضا کلی دوندگی کردم و به آدم هایی برخورد کردم که حاضر بودن جون به عزرائیل بدن، یه برگه رو امضا نکنن!

دیگه جدی جدی باور نداشتم که یک روزی دفاع میکنم و تمام میشه.

اما تمام شد.

با وجود همه ی سختیها، روز دفاع عالی بود. و همش به تعریف و تمجید راهنما و داورام و .... گذشت.

نمره هم به خاطر کسری های سنوات و .... کامل نبود. وگرنه داورام بهم 20 داده بودن! :)

+ ما رو به خاطر بی جنبگی و جوگیری ببخشید. :)

۴ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو