478، کمی فمینیستانه!

اخیرا پیامهای زیادی تو گروه های اجتماعی با مضمون فمینیسم پخش میشه، که بعضی هاشون خیلی جالب هست.

چند تا سوال میپرسم، بهشون جواب بدین تا یک سری پست دنباله دار در موردش داشته باشیم.

1- اگر خانم هستین، خواهان حق برابر با مردها هستید؟

و اگر آقا هستین، به برابر بودن خانم ها با خودتون معتقد هستین؟

2- کمال یک زن رو در چی می بینید؟

3- کار، موفقیت تحصیلی، آزادی جنسی، تربیت فرزند، جایگاه اجتماعی، شوهرداری کردن ،...

هرکدوم برای شما چه مفهومی داره؟


۳۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

477، کمی از هر دری

1- مادربزرگ مرحوم من همه ی زندگیش یک بار غذای بیرون نخورد، یک بار ماست و شیر پاستوریزه نخورد. به جز سفرهای زیارتی، همه ی عمرش رو توی یک خونه بزرگ تو روستا زندگی کرد. پدربزرگ من سیگار نمی کشید، تو خونشون یک قلیون هم نبود.نه دیابت داشت و نه چربی خون و ... اما مادربزرگ سرطان خیلی سختی گرفت. طوری که تومور سرطانی در مرحله ای تشخیص داده شد که قابل درمان نبود و صرفا مسکن هایی بهش دادن تا دردش رو کمتر کنه. خواستم بگم سلامت زندگی کردن لزوما تضمینی برای بیمار نشدن نیست. خیلی عوامل دیگه ممکنه دخیل باشن، ناراحتی، غم و غصه، استرس، دلتنگی و ... همه میتونن جسم رو بیمار کنن.

2- اون موقعی که ماشین ها یک دفعه پرش قیمت داشتن و فی المثال پراید شده بود 20 میلیون رو یادتونه؟ اون موقع هرجا می رفتم، همه از گرون شدن قیمت پراید حرف میزدن. یادمه یک شب رفتیم جایی مهمانی. دختری بود از اقوام، با ناراحتی میگفت دیدی پورش شده 900 تومن؟! (پدر نامبرده مولتی میلیاردر از راه حلال هستن و اون موقع یک بنز 600 میلیونی داشتن). من خندم گرفته بود از تفاوت سطح دغدغه های آدم ها...

3- دیدین بار اول که ساک می بندیم بریم سفر ممکنه کلی وسیله ببریم که به کارمون نیاد و کلی چیز با خودمون نبریم که به دردمون بخوره و نداشته باشیمش؟ وقتی میخوایم یک سفر مهم مثلا حج بریم، حتما قبلش با کسانی که قبلا رفتن صحبت میکنیم که چیزی رو از قلم نندازیم. حکایت ازدواج هم همینه. جمع بندی من از تمام مطالب و تجربیات و شنیده ها و دیده ها و ... در مورد انتخاب همسر اینه که لزوما مرد یا زن ایده آل ما کسی نیست که ما باهاش خوشبخت بشیم.کمی دقیق باشیم توی زندگی دیگران و ازون مهمتر کمی انعطاف پذیر در معیارها و ملاک های شخصی و سلیقه ای مون.


نیلوفر آبی روی سطح آب بندان

۳۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

476، ماه عشق در راه است...

واضح ترین تصویر کودکی من از محرم، شب عاشوراست و مسجد جامع نزدیک خونه پدربزرگ .
به خاطر ارادات خاصه ایشون به امام حسین، کلی خاطرات خوب برای ماها رقم خورده.
یک بار برامون از شب عاشورایی تعریف کرده بود که تو کربلا بوده، و چه هنگامه ای به پا بوده...
وقتی برادر کوچیکترش فوت کرده بود، روزها توی اتاقش روضه عباس میخوند و آروم گریه می کرد...
وقتی...
وقتی بهش فکر میکنم، می بینم که خواه ناخواه بخشی از هویت همه ی ماها به امام حسین گره خورده،
جایی که باید انتخاب کنیم، جایی که بهای انتخابمون رو باید بدیم،
جایی که نمیشه بیرون گود نشست و نگاه کرد و گفت من که کاری نکردم، چون که
و  شایعت و بایعت و تابعت علی قتله...


۵ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو

475، این روزها

مریمی را تصور کنید که سرما خورده، صداش گرفته،

چون سه شنبه تو هوای سرد تهران زیر بارون مونده،

کلی کار داره که باید انجام بده و وقت خوابیدن هم نداره،

داره فکر میکنه احتمالا کثیرالسفر شده بس که هر هفته میره مسافرت،

دیروز اولین دستمزد تدریسش رو گرفته و رفته باهاش کیف خریده، چون دسته کیفش پاره شده،

فردا باید بره دانشکده و دوباره پیگیر کار آموزشیش بشه،

کلی پست ننوشته توی ذهنش داره که حوصله و فرصت نوشتنش رو نداره،

به جوابهاتون توی پست قبل داره فکر میکنه، و هنوز هم نتونسته تصمیمی بگیره.

با اینکه قبل از شما با کلی آدم دیگه مشورت و صحبت کرده...


۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

474، یک سوال

برای نمایش مطلب باید رمز عبور را وارد کنید
مریم بانو