493، یک عکس...

دیشب کاملا اتفاقی تصمیم گرفتم برم سایت دانشکده لیسانسم رو ببینم، که سخنرانی چیزی هست یا نه،

بماند که بعد از فارغ التحصیلی، فقط یک بار گذرم به دانشکده مون افتاده، دانشگاه مون رفتم چند باری البته،

اطلاعیه ای دیدم که مراسم تودیع استاد ... برگزار شده، استادمون بازنشسته شده بود، و عکسش هم بود،

همه ی خاطرات دوران کارشناسیم به یادم اومد، کلاسهای درسش که دو ساعت تمام بی وقفه درس میداد،

دانشجوهایی بودیم که جرات نداشتیم حتی روی صندلی ناصاف بشینیم!  چه برسه به اینکه  لم بدیم مثلا!

استادی که موقع درس دادن محو صحبتهاش بودیم، چون کافی بود سوالی بپرسه و بلد نباشیم جواب بدیم!

استادی که تو درس هایی که ارائه میکرد، استاد مسلم بود و از لحاظ علمی کسی به گرد پاش نمی رسید!

و این استاد مسلم... فکر میکرد جوجه ای مثل من میتونه زمینش بزنه. هنوزم هم طرز فکرش عجیبه برام...




۷ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

492، شوخی های زندگی!

یک روز که مجبوری صبح زود پاشی و از خونه بری بیرون دنبال کار و زندگی،

انگار صد ساله نخوابیدی! یعنی 5 دقیقه بیشتر خوابیدن هم غنیمته برات!

بعد یک روز که تصمیم میگیری صبح حسابی بخوابی و کیف کنی از خواب!

از صبح عینهو خروس بیداری!

همیشه بعد نماز صبح به این فکر میکنم چقدر کمه یک ساعت دیگه میشه بخوابی!

بعد امروز بیدار شدم فکر کردم چقدرررر خوابیدم!

به ساعت نگاه کردم دیدم 8:01 هست!

کلا سیستم بدنی ما باهامون شوخی داره!!!

والا...



۳ نظر موافقین ۲ مخالفین ۰
مریم بانو

491، گاهی، بعضی اوقات...

گاهی اوقات تمام روز می دوی و کارهات تمام نمیشه،
درس میخونی، باشگاه میری، میری پیش شاگردت،
آواز میخونی برای خودت، با خواهرت میری پیاده روی،
با خواهر و برادرت بعد سالها تمام شب می شینین
و حرف میزنین و میخندین و هات چاکلت میخورین،
بعضی روزها که از خستگی نا نداری به خیلی چیزها فکر کنی
روزهای خوبیه... حتی اگر از زیاد شدن این "گاهی" ها بترسی.



+ اقیانوس اطلس، روی عکس کلیک بفرمایید.



۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

490، نویسنده محبوب

" این اشتباه است که علی و عدالت را به صورت دو کلمه جدا از هم بنویسیم، زیرا عدالت و علی هر دو یکی هستند. این از نارسایی لفظ و نوشته است که تاب گنجایش هر دو معنی را در یک صورت ندارد. اگر عدالت از مفهوم ذهنی خود به عینیت گراید و جان گیرد و تجسم یابد، علی می شود و ذات علی هم اگر گسترش معنوی و ذهنی یابد، باز همان عدالت است."



نویسنده محبوب من در گذشت. چند روز پیش. :(

این پست رو قبلا درموردش نوشته بودم:  کلیک

۶ نظر موافقین ۱ مخالفین ۰
مریم بانو

489، شاگرد من

در مورد شاگردم براتون نوشته بودم؟ شاگرد من معلول حرکتی هست، اما مغز سالمی داره و باهوشه.

منتها یک مشکلی داره که اجازه انجام هر کاری رو ازش میگیره، شاگرد من شدیدا  کمال طلب هست.

امسال آخرین مراحل درمانی رو براش انجام دادن و سلول بنیادی توی استخونهاش تزریق کردن، منتها

ایشون از تمرین کردن برای  راه رفتن اغلب طفره میره، چون نمی تونه مثل یک آدم عادی راه بره.

هیچ مشکلی در یادگیری و حل مسئله و آموختن مطالب و درک مطلب و ... نداره، هیچ مشکلی،

منتها امتحاناتش رو نمی نویسه، چون کند می نویسه و نمیخواد محک بخوره. کلا چیزی نمی نویسه،

همه ی این سالها مادرش باهاش می نشسته سرکلاس و براش جزوه مینوشته و امتحان میداده،

منتها از امسال که مادرش دیگه باهاش نمیره مدرسه، نمیخواد که به هیچ عنوان خودش پیش بره،

انگاری ترجیح میده همچنان در رَحِمِ محبت و توجه مادرش بمونه و مستقل نشه، سختی نکشه...

نظر شما چیه دوستان؟ با این دانش آموز چکار باید کرد؟

۲۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو