503، آذر نوشت

1- این هفته ای که نبودم، روزها مثل روزهای دیگه بود، کمی سخت تر و گاهی هم بهتر و لذت بخش تر. بعضی آدمها هستن که دیدنشون این رو به آدم یادآوری میکنه که آدمهای وقیح و بی چشم و رو هنوز هم هستن، حتی اگر ما نبینیمشون و نخوایم ببینیمشون. برعکس بعضی آدمها مثل لبخند خدا هستن. نور و رنگ و انرژی می پاشن به زندگی آدم و بابت بودنشون باید خدا رو شکر کرد.

2- دلم برای آدمهایی که قربانی تصمیمات و انتخابهای نادرست دیگران هستند، می سوزه، بچه هایی که تو خانواده های نامناسب رشد میکنن، آدمهایی که قربانی اشتباهات دیگران میشن و ... امروز داشتم فکر میکردم مگه ما قراره چقدر زندگی کنیم که اینجوری خون همدیگه رو به خاطر این دنیای پست تو شیشه می کنیم... کاش کمی به خودمون بیایم.

3- شاگردهام توی یک مدرسه روستایی خیلی شیطونن... خیلی. یکیشون رسما از دیوار راست میره بالا. به من میگه خانم انقدر که سر کلاس شما من جزوه نوشتم تو کل این سال تحصیلی ننوشتم! انقدر پایه تحصیلیشون ضعیفه که منو ناامید میکنن کاملا و گاهی فکر میکنم دارم آب توی هاون میکوبم... اما خب من به این راحتی ها از رو نمیرم! بالاخره پیشرفت میکنن ان شاءالله.

4- در مدت نبود ما مقادیری پیام خصوصی بامزه بهمون رسید، اما یکی نبود بیاد ناز ما رو بکشه که بیا و نرو و ... حسن خوبیش! اینه که خیالمون راحته یه موقعی حرفامون تمام شد و خواستیم کلا ننویسیم، پا روی احساسات کسی نگذاشتیم اقلا. :))

۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

502، درباره ازدواج(4)، ارتباط مجازی

سوالی که ممکنه برای خیلی از وبلاگ نویس ها به وجود بیاد، اینه که اگر ازدواج کردن، در مورد وبلاگشون به خانوم یا آقاشون چی بگن؟ اصلا همچنان وبلاگ بنویسن یا نه؟ اگر طرف ناراحت بشه چی؟ یا... کم نیستن افراد متاهلی که وبلاگ داشتن رو از همسرشون پنهان میکنن. بعضی ها با هم مینویسن، بعضی ها از کار هم خبر دارن وووو حالا کار درست چیه؟ به نظر من اگر ما کاری یا رابطه ای داریم ( اینتزنتی؛ حضوری ....) که با اینکه واقعا چیز خاصی نیست و تبادل عاطفی خاصی در اون صورت نمی گیره، اما اگر همسرمون بدونه، ممکنه حساس بشه و بهمون شک کنه و ناراحت بشه، باید اون رابطه یا کار رو بذارید کنار. هر رابطه ای که نتونید برای همسرتون توضیحش بدین و مجبور باشین ازش پنهان کنید، به ازدواجتون لطمه میزنه. ممکنه همسرمون از وبلاگ داری ما خیلی هم استقبال کنه و خوشش بیاد و همونطور که اغلب واقعا چیزی در بین نیست؛ اون هم حساس نشه یا حتی تشویقمون کنه. اما اگر فکر می کنیم ممکنه باعث ناراحتیش بشه باید کلا وبلاگ نویسی رو بذاریم کنار. ممکنه خیلیا فکر کنن که این کار حماقته یا بی مورده یا هرچی...اما توی ازدواج این کار لازمه. حتی اگر امل بودن؛ تحجر یا هر چیز ناپسند دیگه ای به نظر بیاد.

+ البته واقعیت اینه که خیلی اوقات ما ها متوجه این موضوع نیستیم که مخاطب نوشته های ما آقاست یا خانوم. یعنی کم پیش بیاد که به جنسیت طرف توجه کنیم یا برامون خیلی از جزئیات مهم باشه. واقعیت هم اینه که مهم نیست!  اما وقتی ازدواج کردیم، اولویت اول حفظ زندگی مشترکه و تلاش برای بهبود رابطه با همسر. حتی اگر این تلاش تحجر و امل بازی و ... به نظر بیاد، اتفاقا اینجا امل بودن درست هست. چون سری رو  که درد نمیکنه، دستمال نمیبندن.



پی نوشت1: این مطلب در رده موضوعات " ازدواجیه" هست. پیشنهاد میکنم بقیه مطالب این دسته رو هم بخونید. :)

۱۶ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

500+1، تعطیلات پائیزی

باورم نمی شد این همه پرحرفی کنم، منتها 500 تا پست نوشتم توی این مدت و این یعنی خیلی حرف زدم.

حرفهای نگفته م بیشتر از چیزهایی هست که نوشتم. اما فعلا دل و حوصله نوشتن ندارم.

روز به روز حال جسمیم بدتر میشه، یک سرماخوردگی ساده یک بیماری سخت شده و توانم رو گرفته،

به اضافه چیزهایی دیگه ای که همیشه بوده و هست، منتها در اوقات مریضی بیشتر به چشم میان؛ 

شاید چون حوصله مون کمتره و دلمون نازکتر، شایدم... نمیدونم... زندگیه دیگه...

میدونم که میگذره، اما به هر حال الان زیادی حساسم و اشکم زود در میاد...

دوستان هم که سطل آشغال احساسات ما نیستن که همه غم و غصه هامون رو توی روشون بالا بیاریم،

هر کسی به اندازه خودش مشکل و بدبختی و ... داره که کافیه براش...

دعا کنید برام... خیلی دعا کنید. ممنون بابت همه لحظه های خوبی که برام ساختین. خدا خیرتون بده.

۲۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۶
مریم بانو

500، جوجه اردک زشت!

اول:

شاگرد جدید: امروز قراره خانم معلم بیاد خونه ما!

مصطفی: خانم معلمت خودش فامیل منه ها!!!

( جمله فوق با پز و این حالت که ما خودمون آخرشیم ادا شده!)


دوم:

مصطفی: انقدر حرصم میگیره مریم میخواد بیاد به این جوجه اردک زشت درس بده!

پدر مصطفی: خب چه اشکالی داره؟ :)


سوم:

مصطفی: شاگرد جدیدت خوبه؟

من: عاااالیه. اصن همه دخترا خوب و درس خون هستن!

مصطفی (با حرص خیلی زیاد!): این دختره جوجه اردک زشت، عینک هم میزنه، سیاه هم هست،

بعد تو میای بهش درس هم میدی، بعدش میگی خوب هم هست؟! 


+ شاگرد جدید من، همسایه مصطفی اینا و همسنش هست...


۱۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

499، تصویر ذهنی...

یک خصوصیتی که توی بعضی از آدمها هست، اینه که به تصویر ذهنی که از خودشون دارن خیلی اهمیت میدن.
 این آدمها سر شما رو شیره نمی مالن، نه به خاطر اینکه نمی تونن،
چون نمیخوان و این تصویر ذهنی شون از خودشون رو خراب میکنه.
دودره بازی رو مثل هر آدم دیگه ای بلدن، چون آدمیزاد هستن،
منتها این کارو نمی کنن، چون وقتی توی آینه به خودشون نگاه می کنن،
 نمیخوان از خودشون شرمسار باشن.
من پایان نامم رو سمبل نکردم و شبها با وجدان راحت میخوابم.
چون حس دور زدن کسی رو ندارم. چون داورام بهم نمره کامل دادن.
و وقتی شنیدم کسی که دقیقا موضوع من رو تو یک جای دیگه انجام داده بود،
و کلی ادعا داشت و بارها تقاضای کمک من رو رد کرده بود که خودم میتونم و کاری نمونده دیگه و ...
داور خارجیش پروژش رو رد کرد و با ریش گرو گذاشتن مشاورش بهش اجازه دفاع داد  و...
مشاورش میگفت انقدر چیزهای بیخود تو پروژش نوشته بود که کلا 6 صحفه مفید بود از 120 صفحه!
خیلی خوشحالم که شبها راحت میخوابم و حس گول زدن کسی رو با خودم حمل نمیکنم...

۱۰ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو