488، یک خواب خوب

1- این روزها کمتر از خونه میرم بیرون. دقیقتر بگم، از عصر عاشورا تا حالا دو بار با ماشین رفتم جایی و برگشتم. به جز اون کلا خونه بودم. موضوع اینه که وقتی مدتی توی خونه باشین، دیگه عادت میکنید به این روند و بیرون رفتن از خونه براتون سخت میشه. حس میکنم دارم به روزمرگی بیخودی دچار میشم. تصمیم دارم فردا صبح برم باشگاه.


2- امروز آش دوغ درست کردم. پدر فرمودن که خیلی خوشمزه شده، هر چند که تو از ما به عنوان حریف تمرینی استفاده میکنی! پرسیدم شما مشکلی داری مگه عایا؟! میخنده میگه نه! :)


3- امروز صبح وقتی بیدار شدم، یک حس خیلی خوب داشتم. خواب خوبی دیده بودم ( بگین خیره ان شاءالله!)، خواب دیدم رفتم پیش دوستم، رفتم خونشون، باهم توی خیابونها قدم میزدیم... و صبح با یک حس خیلی خوب بیدار شدم. عادت کردم که دلتنگش نباشم. به اینکه اصل بر ندیدنش هست و اتفاقی ممکنه سالی یک بار بیاد ایران و من یکی دو ساعت توی خیابون ببینمش... خواب اما خواب خوبی بود. کاش همه خواب ها به خوبی تعبیر میشد...

4- یک مدل نون محلی شمال، که در منازل تهیه میشود. همه جا هم قابل تهیه هست و فر و ... هم لازم نداره. فی المثال این یکی در آپارتمانی در تهران به وسیه دخترخاله جان تهیه شده. :)


۱۳ نظر موافقین ۴ مخالفین ۰
مریم بانو

487، مرور زندگی

توی زندگی همه ی ما آدمهایی هستن که بعضی چیزهاشون رو دوست داریم و بعضی خصلت هاشون رو نه.

ما از این آدمها، در مقام دوست، معلم، همسایه، نویسنده یک وبلاگ، یک سیاستمدار حتی،

 از هر کدوم ازین آدمها میتونیم چیزهایی یاد بگیریم و چیزهایی رو که دوست نداریم یاد نگیریم!

خوبه که حواسمون باشه که لزومی نداره روی بعضی چیزها مکث کنیم و بمونیم و از رشدمون جا بمونیم.

همین که از کسی، از حرفش، از عملش ( حتی یک حرف یا کار خوب)،

سوای موارد دیگه( که به سلیقه یا سبک زندگی ما نمیخوره)،

بتونیم چیزی یادبگیریم و ازش استفاده کنیم، خیلی ارزشمنده.

لزومی به کنکاش توی زندگی خصوصی مردم نیست.

مشکل بعضی هامون هم اینه که دین رو در بستر فردی تعریف کردیم،

در صورتی که ابعاد اجتماعی دین در کتاب آسمانی بیشتر مورد توجه هست،

(این مثال نیست، صرف یادآوری طولانی ترین آیه قرآن درمورد ثبت معامله هست.)،

بعد ما از جایی که قرار داریم، تو زندگی خصوصی مردم کنکاش می کنیم،

که بُعد اجتماعی به دینداریمون بدیم و همه ی اموری که حالت فردی داره رو،

توی بطن جامعه رتق و فتق می کنیم.

۵ نظر موافقین ۵ مخالفین ۰
مریم بانو

486، روزی دیگر

1- بیشتر از 24 ساعت هست که من از در خونه نرفتم بیرون. سرما خوردم به فجیع ترین شکل ممکن و همه بدنم درد میکنه. گلو درد شدید دارم. خلاصه که اگر رفتنی شدم، حلال کنید دوستان. دو سه روزه فقط سوپ و دمنوش میخورم، زندگی آبکی پیدا کردم!

2- دیروز عصر رفتیم عیادت کوچولوهای بیمارستان کودکان. حالمان بسی خراب شد از دیدنشان، ولی خب اونها خوشحال شدن. مادری میگفت دعا کنید بچه م زودتر خوب بشه بریم ازینجا. خسته شدم دیگه از درو دیوار بیمارستان. بچه چندماهه ش نارسایی کلیوی داشت. مادر خیلی کم سن و سالی که نوزادش هیدروسفالی داشت، جاش رو خیس کرده بود، مادر منگ بود اما... خدا بهمون رحم کنه.

3- تا الان پیش اومده بخواین بدون خانواده تون برید سفر؟ موقع خداحافظی باهاشون چه حسی دارین؟ حالا یه سوال دیگه، وقتی رفتین مشهد، موقع خداحافظی و برگشتن از اونجا چه حس و حالی دارین؟ تازه امام رضا که با رفتن ما تنها نمیشه. زائراش یک لحظه تنهاش نمیزارن، اما همین که میدونیم امام رئوف ما "غریب الغربا" ست، کافیه تا با یک دلتنگی عمیق خداحافطی کنیم باهاشون؛ انگار یک تیکه از وجود آدم تو صحن حرم جا میمونه...

حالا تصور کنید حال زنی رو که تمام مردان خانواده ش شهید شدن (أَلسَّلامُ عَلى شَهیدِ الشُّهَدآءِ)،

و بدن هاشون برهنه روی خاک ها افتاده (أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسادِ الْعارِیاتِ)،

و بدن هاشون قطعه قطعه شده (أَلسَّلامُ عَلَى الاَْعْضآءِ الْمُقَطَّعاتِ)،

و سرهاشون به روی نیزه رفته (أَلسَّلامُ عَلَى الرُّؤُوسِ الْمُشالاتِ)،

و بدن هاشون روی خاک ها افتاده ( السلام علی المرمل بالدماء)،

...(أَلسَّلامُ عَلَى الاَْجْسامِ الْعارِیَةِ فِى الْفَلَواتِ تَنْـهَِشُهَا الذِّئابُ الْعادِیاتُ وَ تَخْتَلِفُ إِلَیْهَا السِّباعُ الضّـارِیاتُ)

{از خوندن ترجه این بند حالم خراب میشه}

کسی حال این زن رو درک میکنه؟


+زیارت ناحیه مقدسه

۱۱ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

485، هر روز عاشوراست...

" اکثر آنهایی که رو به روی امام حسین در روز عاشورا ایستادند، در پی پاداش مادی نبودند، آنها نماز هم میخواندند، طولانی تر از امام حسین؛ حج هم به جا می آوردند، نه مثل امام نیمه کاره؛ آنها فکر می کردند دشمن رافضی دین خدا را می کشند، حسین را."1

امروز از جایی که ما ایستاده ایم، نگاه به این واقعه، و تشخیص درست و نادرست کار ساده ایست. چون گذر زمان نشان داده که پیروز واقعی این حادثه همان امام شهیدی است که به همراه کل یاران و مردان خانواده اش، در صحرای تفتیده ای تشنه لب شهید شده اند، و دشمن بنا را بر محو و نابودی شان گذاشته بود، اما امروز صدا و حرف‌هایش از میان غبار نیرنگ و فریب متولیان رسمی مذهب، از زندان زر و زور و تزویر، قرنها گذشته و به ما رسیده است. امام حسین، مرد عجیبی است. مردانی اندک در مقابل لشکر چند ده هزار نفری به حمایت از او و خانواده اش بر می خیزند، همه شان میدانند که به فجیع ترین شکل ممکن کشته خواهند شد، اما لحظه ای در او و راهش شک نمی کنند. بنی امیه ( در لهوف حوادث بعد از عاشورا را بخوانید)، تصور کرد که انتقام پدرانش را از آل پیامبر  گرفته است، اما پس از سالها و قرن ها صدای حسین به ما رسیده است. دهم عاشورای سال 61 هجری کربلای مردان آن عصر بوده است، کربلای ما امروز هست، هر روز زندگی ما کربلای ماست. کربلا جایی برای رو شدن حقیقت های درونی هر کسی هست. جایی است که نشان خواهیم داد که آیا حسین "موضوع مراسم" ماست یا "هدف مراسم". کربلا مرثیه نیست، حماسه هست، با همه ی عظمت های در خور یک حماسه کامل. ما اما به خودمان بنگریم، ببینیم که پس از اتمام مراسم عزاداری مان، در عصر و زمان خود چگونه هستیم. همچنان که بر آزاده دشت کربلا گریه میکنیم و بر سر و سینه میزنیم که پیکرش زیر سم اسبان مانده است، در زندگی خودمان کسی را زیر دست و پایمان له میکنیم یا نه... حق کسی را زیر پا خواهیم گذاشت یا نه ... امام زمان خودمان را چگونه در می یابیم... به خودمان نگاه کنیم، کربلای ما زندگی ماست، هر روز عاشورای ماست... ما حماسه خودمان را خلق کنیم...

"و هیچ‌کس را تا به بلای کربلا نیازموده‌اند از دنیا نخواهند برد."2


+ نقل قول ها:

1- محمدرضا شعبانعلی، در صفحه اینستاگرام شخصی

2- مریم روستای عزیز، وبلاگ برای خاطر آیه ها.

۲ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو

484، جانم حسین...

پدربزرگ سالها قبل خاطره یک شب عاشورایی که تو کربلا بودن رو برامون تعریف کردن،

این خاطره رو تقریبا ده سال پیش گفتن برامون، مربوط به حدود شصت سال پیش میشه،

میگفتن شب عاشورا هیئت عزاداران یک میدان گاهی بزرگ درست کردن توی بین الحرمین،

بعد یک نمایشی شبیه تعزیه اجرا میکنن و شهادت تک تک یاران امام رو نشون میدن،

میگفتن مردم همون واکنش های همیشگی رایج به این جور مراسم ها رو نشون میدن،

یکی از بازیگران نمایش که لباس شیر پوشیده، میاد روی صحنه و میره کنار نهر علقمه،

دستی نمایشی رو بلند میکنه و میزنه به سرش، با این حرکت کل جمعیت میره جیغ میزنن و گریه میکنن،

پدربزرگ آدم کم حرفی بود، فقط همین خاطره رو برامون گفتن،

میگفتن شب عاشورا توی کربلا کسی تا صبح نمیخوابه...

یاد اون روضه میفتم... مکن ای صبح طلوع... مکن ای صبح طلوع

امشبی را شه دین در حرمش مهمان است...

ظهر فردا بدنش زیر سم اسبان است...

۴ نظر موافقین ۳ مخالفین ۰
مریم بانو